دلنوشته ی خاله سمانه
سلام عزیز خاله ملیکای من نازت شم این دلنوشته هام فقط واسه تو هست که هر وقت تونستی بخونیش بفهی خاله واست میمیره گلم از وقتی پا به این دنیا و خانواده ما گذاشتی زندگی همه ی مارا ازاین رو به اون رو کردی,الان که دارم برات می نویسم تو ا سال و 6 ماه داری, ساعت 1 بامداده و من نیم ساعت پیش تلفنی باهات صحبت کردم بخدا که عشق کردم وقتی می گفتی ایو به جای الو,خیلی دوست دارم , اگه یک روز نبینمت کلافه میشم , به هر دری میزنم تا تورو ببینم, ارزوم اینه که زودتر بزرگ شی , تا همه جا با هم بریم , تمام وجودمی,ملیکایی بدون همیشه میتونی روی من حساب کنی , همیشه پشتتم,زود بزرگ شو, تا هر وقت خواستی زود بدویی بیای خونه خاله, دایی مرتضی هم که خدا نکنه گیره دستش بیفتی لپ...