ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

دلنوشته

  گرمایی بوده ام همیشه ولی ... بین خودمان بماند سرمایی می شوم وقتی پایِ اَغوشِ تو در میان باشد همسرِِ من بازوانی می خواهم که تنگ در بَرَم گیرد.... اما نه هر بازوانی.... تنها حصارِ آغوش "تو " آغوشِ تو" همسرم" ...................................................................................................................... دلم برات تنگ شده  نمی دانی تو این سرما چقدر آغوشت می چسبه همسرِِ عزیزم دلم ارام است و با تو بودن را می خواهد تا ابد تا همیشه وااای چقدر این زمستان سرد بود و چقدر برف بارید چقدر برف بازی هایه سه نفره ی ما زیبا و لذت بخش بود خدایا شکرت به خاطر این همه رحمت  ...
28 بهمن 1392

یاد گذشته

سلام دخترم امشب خیلی دلم هوایه اون موقع ها رو کرده نکه الانم رو دوست ندارم نه خیلی هم راضی هستم و خدا رو شاکرم که شما ها رو دارم مخصوصا تو رو و بابایی رو حتی عضو جدید زندگیم رو که داره در وجودم شکل می گیره و هر روز بزرگ و بزرگتر می شه تا من به قدرت و عظمت خدا بیشتر پی ببرم راستش وقتی به گذشته فکر می کنم می بینم تمام چیزایی که ارزو داشته ام الان بهشون رسیدم  خدایا شکرت اون موقع ها موقع دانشجوییم یادمه یه عالمه کتاب شعر داشتم و بیشتر وقتا شعر می خوندم و شب شعر شرکت می کردم کلا روحیه حساس و شاعرانه ای داشتم و هرزگاهی شعر هم می گفتم مخصوصا زمانی که عاشق باباجواد شده بودم  چه حس و حالی داشتم وای خدای من چقدر قشنگ بود چ...
16 بهمن 1392

دلم تنگ شد

اینروزها تمام آن اتفاق شیرین و مهم دو سال و چند ماه پیش جلوی چشمانم رژه می رود..خسته ام انقدر خسته که نه دستی مانده برایم و نه پشتی که راستش کنم اما همه اش فدای یک تار مویت...شیرین زبانی تو جبران می کند همه ی دلتنگی ها و خستگی هایم را همان وقتی که با ناز عشوه همراه با شیطنتت خود را می چسبانی و می گویی دوستم داری... بیشتر از دو سال است که مادرم...بیشتر از دو سال است که متفاوت تر از قبل زندگی می کنم و گاهی بچه تر از بچگی هایم زندگی کردم... بیشتر از دو  سال است که بیشتراز قبل شاکرم...خدایا شکرت..شکرت برای داشتن همه آن چیزی که بزرگی و کرمت را نشانم می دهد.. شکر برای تمام ثانیه های این دو سال و اندی برای تما...
16 مهر 1392

برای تمام داشته ها و نداشته هایم شکرت

این متن رو جایی خوندم و خوشم اومد بی خیال نداشته هایت ...  بی خیال دلتنگی هایت ...    بی خیال هر چه که خیالت را نا آرام میکند  ...    به من بگو ببینم .... امروز نفس کشیده ای ؟   آری ؟   پس خوشا به حالت .      عمیق نفس بکش ... عمیق عشق را ... زندگی را ... بودن را ... بچش ... ببین..لمس کن  و با تک تک سلولهایت فریاد بزن " معبود من شکر که مرا جان بخشیدی " یادت باشه ملیکا جونم همیشه خدارو برای همه داشتن ها و نداشتنهایت شکر کنی ...   کاش قدرت درک این رو داشته باشیم اینکه روزی کی  بودیم   و چی خواستیم &n...
26 مرداد 1392

ملیکا عاشقمه حتی بیشتر از من

کمتر از یک هفته مونده تا تولد دو سالگی فرشته ی من ملیکای ناز مامان  دختر ناز ناز بابایی خوشکل خانوم ، زندگیم ، عمرم ، نفسم     دوستت داریم دو سال از بودنت کنارم میگذره دو ساله که نفسم به نفس تو بنده   دو ساله که هر لحظه اش صدای قلب تو ضربان زندگی منه  دو ساله که هر شب در آغوش میگیرمت و صدای نفسهای تو لالایی منه   دو ساله که هر صبح دیدن روی ماهت طلوع خورشید منه دو ساله که لمس پوست لطیفت قشنگترین احساس منه  دو ساله که آغوش کوچولوی تو امن ترین جای  دنیای منه  دو ساله که بوسیدن گونه های سرخت عاشقانه ترین احساس منه   ملیکای من ! دل...
22 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارک

مادر یعنی به تعداد همه ی روزهای گذشته ی تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه ی روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه ی خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد ! مادر یعنی بهانه ی در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود ! مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .   ...
11 ارديبهشت 1392

دختر داشتن خوب است

دختر داشتن خوب است خیلی خوب....آنقدر خوب که دلت بخواهد به جای یکی چند تایش را داشته باشی تا بچشی طعم های متفاوتشان را!!! دختر که داری مطمئن می شوی که کسی هست که حواسش به توست...کسی که شاید و گاهی بیشتر از خودت هوایت را دارد...دختر شیرین است ...برایت حرف که می زند ته دلت شاکر می شوی برای داشتنش برای شیرین زبانیش برای زبانی که به قد و قواره اش نمی خورد...مادر دختر که باشی کیف می کنی وقتی خسته و درمانده نشسته ای و در خودت فرو رفته ای یکی می آید دستان کوچکش را می کشد روی پیشانیت و نازت می کند و بوست می کند و با خندیدن الکی از تو می خواهد که بخندی .دختر داشتن آنقدر خوب هست که حظ می کنی از اظهار نظرهای بی مورد و الکیش...تمام خیال پردازی ها...
1 ارديبهشت 1392

خدیا ارامتر ....

قسمتی از تنم لرزید قسمتی از دلم ایرانم بوشهرم لرزید خدایا ارامتر نیازی به زمین لرزه نیست ..... کاخ ارزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت هم وطن تسلیت ...... ...
23 فروردين 1392

این خانه بیشتر از قبل روشن است

می دانی دختر؟یک روزهایی هست که خوبم...خیلی خوب...آنقدر خوب که وقتی چشمانت را باز می کنی دلت بخواهد بی دلیل جیغ شادی بکشی و اولین نفری که دم دستت باشد را محکم بغل کنی و ببوسیش و او هم خودش را برایت لوس کند .روزهایی که همه چیزهای کوچک زندگی روزمره برایت قشنگ می شوند حتی وقتی که بچه یک سال و 10ماهه ات تو را به خاطر افتادن از روی صندلی مسخره کند و هی مرور کند خاطره وحشتناک و خنده دار آن روز را و خودش قهقهه بزند از شادی... این خانه این روزها بیشتر از قبل روشن است...به خودم که می آیم می بینم چقدر شادم ...از این که صدای اضافه این روزهای خانه ام تیک و تیک کلید پریزهایی است که تو به زور روشنشان می کنی...دستانت را کش می دهی، روی نوک پنجه پا می ای...
6 فروردين 1392