ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

تولدت مبارک همسرم

گرمایی بوده ام همیشه ولی .... بین خودمان بماند سرمایی می شوم وقتی پایِ آغوشِ تو در میان باشد همسرِ من بازوانی می خوام که تنگ در بَرَم بگیرد ..... اما نه هر بازوانی.... تنها حصارِِ آغوش "تو" آغوشِِِ تو "جوادم" امروز روز تولد توست عزیزم امروز روزی است که خدا تو را برایه من افرید خدایه خوبم شکرت امروز قراره خودم کیک درست کنم و تزیینش کنم و شب هم پیتزا درست کنم به خاطر  بچه ها نتونستم مثل سالهایه پیش سوپرایز بزرگی داشته باشم و البته همسرم هم درک می کنه ایشالله سال اینده یه جشن فوق العاده واسش می گیرم  
2 بهمن 1393

مرد زندگیم روزت مبارک

همسر عزیزم ..... چه بنویسم که وقتی می خواهم از تو بنویسم ... نه ذهنم توان گفتن دارد و نه دستانم توان نوشتن... چه بگویم از زحماتی که برایم کشیده ای .... که آنقدر زیاد است که نه تو وقت خواندن داری و نه من وقت نوشتن.... تو خوبی ، مهربانی و صادق ومن چون کودکی تو را می آزارم ..... نخواستم از متن های دیگران استفاده کنم .... از دلم برایت نوشتم و کلماتی که به ذهنم آمد... ببخش اگر لایق تو نیست ..... عشق من از تو ممنونم به خاطر تمام زحمت هایت به خاطر تمام مهربانی هایت و تمام خوبی هایت... همسر عزیزم مرد زندگیم به ذهنم سپرده ام جز تو به کسی ...
23 ارديبهشت 1393

دلبسته ی تو ام ....

... این روزا چه لحظات خوب و شیرینی رو باهات گذروندم. چقدر احساس غرور کردم از بودن در کنار تو، از اینکه نزدیک توام، نزدیکترین ... لذت می­برم از اینکه تو رو دارم، از اینکه منو دوست داری، از اینکه با توهستم در همه­ی لحظات، و از اینکه در کنار هم بودن رو هر لحظه حس می­کنیم، نه فقط در لحظاتی که با همیم ... وقتی احساس می­کنم همراه من احساس راحتی و آرامش می­کنی، وقتی شادی رو توی وجودت حس می­کنم، وقتی می­خندی و دنیا رو بهم می­دی، وقتی احساس پدرانه­ی تو رو – که قشنگ­ترین حسیه که در وجود تو سراغ دارم – نسبت به دخترمون می­بینم، و خیلی وقتای دیگه­ای رو هم که همیشه و به وقتش عظمتی رو که برام داره...
6 بهمن 1392

روزت مبارک قشنگترینم

  کودکم روزت مبارک ...دوست دارم کودکانه هایی شاد داشته باشی نفسم ...کودکی کن قشنگترین مامان ملیکای مامان روزت مبارک     روز جهانی کودک بر تمامی کودکان جهان مبارک باد   Happy Children’s Day to all the world’s children     ...
16 مهر 1392

چهارمین سالگرد ازدواجمون

  باز هم اون روز رسید ... و باز من خوشحالم ! روزی که من و تو شدیم ما ! روزی که یه کلبه ی کوچیک میزبان روزهای خوشی و با هم بودنمون شد ! اره باز هم دوباره تکرار خاطره هایی که هر کدومش یه دنیای متفاوت از رویاهای به تحقق پیوسته ی من و تویه ! چهار سال گذشت عشق من ! چهار سال بی درنگ و بی وقفه ! مثل برق ... مثل باد ... و من توی این چهار سال فقط عاشق شدم و عاشق ... و حتی عاشق تر ! چهار سال گذشته و من به اندازه تمام ثانیه های این چهار سال دوست داشتن تو رو تکرار کردم .اونقدر زیاد که مطمئنم اکنون ریزترین اجزای این دلدادگی بزرگتر از حد تصورات تمام موجودات خاکی است ...! چهار...
22 مرداد 1392

برای همسرم ...........

تشكرم براي همه وقت هايي كه مرا به خنده واداشتي. براي همه وقت هايي كه به حرف هايم گوش دادي. براي همه وقت هايي كه به من جرات و شهامت دادي. براي همه وقت هايي كه مرا در آغوش گرفتي. براي همه وقت هايي كه با من شريك شدي. براي همه وقت هايي كه با من به گردش آمدي. براي همه وقت هايي كه خواستي در كنارم باشي. براي همه وقت هايي كه به من اعتماد كردي. براي همه وقت هايي كه مرا تحسين كردي. براي همه وقت هايي كه باعث راحتي و آسايش من بودي. براي همه وقت هايي كه گفتي "دوستت دارم" براي همه وقت هايي كه در فكر من بودي. براي همه وقت هايي كه برايم شادي آوردي. براي همه وقت هايي كه به تو احتياج داشتم و تو با من بودي. براي همه وقت هايي كه دلتنگم بودي. براي همه و...
23 اسفند 1391

همسرم تولدت مبارک

    همسرم...  جواد من... تو انقدر بزرگی... انقدر خوبی... انقدر به گردن من حق داری که من نمی دونم چه جوری ازت تشکر کنم... واقعا محدوده ی حرف زدن انقدر کمه که نمی دونم چه جوری عشق م بهت رو بیان کنم... تو به من خوشبختی دادی... بهم جرأت دادی... امید دادی... بهانه واسه نفس کشیدن دادی... 3 سال صادقانه و عاشقانه کنارم بودی و هرروز زندگی منو شیرین تر کردی... عشق من... ممنونم که مال منی... کنار منی... همسر من... جواد  من ... تولدت مبارک... اندر حکایت امروز:امروز ساعت 2 مامان جون وقتی داشت از سرکار می رفت خونه اومد دنبال تو و با هم رفتید خونه ماما...
3 بهمن 1391

برای جوادم

... آلبوم عروسیم رو ورق میزنم ... تمام لحظه های اون روز از جلوی چشمم میگذره و ناخواسته لبخند روی لبام میشینه هنوزم شیرینی همه ی لحظه ها رو حس میکنم و غم هاش ... میرسم به اخر آلبوم  آخرین عکس آخرین لحظه ی جشن آخرین نگاهم به مادر و پدرم و با یک آه سرد آلبوم رو میبندم ... شد ٣ سال ... تو یه چشم بهم زدن چقدر همه چی عوض شده ... بیشتر از ٣ سال !من مادر شدم و تو پدر و هر دویامان بزرگ شدیم ولی نگاه تو ... هنوزم همون نگاهه هنوزم دلم میخواد ساعتها بشینم و تو چشمات زل بزنم ... تو چشمای فرشته ی زندگیم ... وجودت همه ی دنیامه همه ی دنیام ... دوستت دارم فرشته ی زمینی من ""برای جوادم "" ...
22 مرداد 1391

سالگرد ازدواجمون مبارک

سومین سالگرد ازدواجمون مبارک                                   خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است. تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی. عشق را با تو تجربه کردم، امید به زندگی را در تو آموختم. محبت را در قلب تو یافتم. با هر تپش قلبم میگویم دوستت دارم .زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا. بیست ودو مرداد  روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم.     همسر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گر...
22 مرداد 1391