ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

پسر نازم تولدت مبارک

پسرم یک بهار  یک تابستان  یک پاییز و یک زمستان رو دیدی از این پس همه چیز تکراریست جز مهربانی پسر قشنگم از زمینی شدنت یک ساله که میگذره انگار همین دیروز بود که به هوش اومده بودم و سراغتو و میگرفتم به پرستارا میگفتم بچه ام کجاست؟ سالمه.................؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پسر عزیزم با اومدنت به زندگیمون حال و روزمون خداروشکر روز به روز داره بهتر و بهتر میشه تو همیشه با خنده های نازت و شیطنتات بهمون امید میدی  خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوسسسسستتتتتتتتتتت دارم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بیشتر از اونیکه فکر میکنی  خوشحالم از اینکه تو رو دارم و خوشحالتر که ملیکا رو دارم خدا...
29 تير 1394

اولین قدم هایه پسرم در 9 ماه 27 روزگی

گاه و بی گاه دلم میگیره از فکرهایی که بی دلیل آزارم میدن و اونقدر توی ذهنم پرسه می زنند که من رو از پا دربیارن ولی فقط یه چیز جلوشون رو میگیره) چقدر مادر شدن سخته ... که گاهی اون قدر دلت میگیره و میخوای بلند بلند گریه کنی ولی فقط بخاطر اون نگاه معصومی که به تو خیره شده تمام اشکهات رو در خودت فرو میبری و لبخند میزنی تا اینکه مبادا لحظه ای عزیزت نگران بشه و احساس ناامنی بکنه. چقدر مادر بودن سخته ... وقتی میبینی عزیزترین موجود زندگیت کسالت داره و داره توی تب میسوزه و تب بند بند وجودش رو به آتیش کشونده و کار زیادی از دستت برنمیاد و فقط از شب تا خود صبح اشک میریزی و حتی نمیزاری همسرت متوجه اشکهای تو بشه که مبادا دیگران برچسب بیش...
19 ارديبهشت 1394

اولین مرواریدهای پسرم

سلام به پسرم که منو درست در روز مادر خوشحال کرد عزییییییزم بالاخره بعد از 10ماه انتظار  چشممون به دندونی هات افتاد نمیدونی مامان چقدر منتظر بود تا دندون های نازت را ببینه اخه ابجی ملیسا تو 8 ماهگی دو تا دندون داشت واسه همین فکر می کردم تو هم مثل ملیسا هستی  .. عزیزم دندونت مثل یه مروارید که تو صدف لبهاته... البته دندونت نه دندونات اخه عزیزم 4 تا دندونات با هم سر زدن که من دو تایی که از پایین سر زدن رو دیدم و دو تایه دیگه رو وقتی بردمت دکتر واسه تب و سرماخوردگیت دکتر دید که از نیش بالات هستن... پسر گلم درست در 10 ماهگیت که مصادف با 22 فروردین و روز مادر من متوجه دندونات شدم فکر کنم می خواستی به مامان کادو بدی گلم خیلی نازه ...
25 فروردين 1394

اریان 9ماهه و دخترک 3 سال و 11 ماهه

سلام به دختره نازم و پسره قند عسلم ببخشید که اینقدر دیر به دیر میام خیلی سرم شلوغه وقته سر خاروندن ندارم هم باید به اقا اریان برسم و هم به دستورات ملیکا خانم عمل کنم خیلی خسته ام ولی از این خستگیم ناراضی نیستم و لذت می برم که مامان دو تا وروجک هستم وقتی بهشون نگاه می کنم قند تو دلم اب می شه احساس می کنم که دارم بهترین لحظات زندگیم رو سپری می کنم و دلم می خواد زمان بیاسته تا من از ته دل ذوق کنم این روزها رو مثل یه چشم بهم زدن داره میگذره و ملیکا و اریان روز به روز بزرگ تر میشن کاش میشد از این روزها نهایت لذت رو ببرم میدونم یه روز خیلییییییی دلم برای الان تنگ میشه! کارها و حرف هایی که این ماه اریان یاد گرفتی تعقیب و گریز رو...
19 فروردين 1394

توانایی هایه اریان 7 ماهه

پسرک من شیکمو و خوش غذاست و از نشستن پای سفره لذت می بره چون می دونه ، حتما" یه چیزی نصیبش می شه . تو رورئک میزارمش و میارمش کنار سفره دائم خودشو تکون میده و البته داد می زنه که یعنی : به منم بدیددددددددد ، امان از آب و چای خواستن هاش . وای که عاشق سیبِ آریان من با خوردن و پس نزدن غذایی که من با عشق براش پختم ، بهم انرژی می ده و من از بودن لحظه به لحظه باهاش لذت می برم . از دندوناش هنوز هم خبری نیست ، حسابی یاد گرفته چار دست و پا بره و عقب و جلو می کنه دائما داره تو خونه می چرخه و به هر جایی سرک می کشه و عاشقه اینه که یه پارچه یا رو فرشی ی چیزیی پیدا کنه و بپیچه دوره خودش و هی دست و پا بزنه از سیم شارژر هم خوشش میاد از صدایه جارو ...
27 بهمن 1393

اولین غذایه پسرم

گل پسرم، عزیز دلم، دیگه بزرگ شدی و می خوای غذا بخوری......بله پنج ماهت که تموم شد درست در 156 زورگی (5 ماه 4 روزگی )دکتر  اجازه شروع غذای کمکی برای شما رو دادند.البته اول فرنی و بعد حریره بادام و سپس سرلاک............ خوشگلم چون به آرد برنج های حاضری اعتباری نیست خودم برات آرد برنج درست کردم و به کلی ذوق اولین غذای کمکی شما رو درست کردم خلاصه زیاد دوست داشتی و من خوشحال شدم که استقبال کردی اخه ابجی ملیکا زیاد دوست نداشت  پسرم اولین مزه بعد از شیرت رو امتحان می کردی اما مطمئنم کم کم علاقت بیشتر می شه.  حریره و سرلاک رو به خصوص سرلاک رو از همه بیشتر دوست داشتی....... فعلا توی این ماه که ششمین ماه زندگیت هست قرار شد...
14 دی 1393

پسرکم ختنه شد

سلام دوستای گلم انشالله که همتون خوب و خوش و سلامت باشید ملیکا به همه خاله ها سلام می رسونه. امروز من و بابایی و ملیکا و مامان جون پسرم رو بردیم ختنه کردیم به روش حلقه ای  اولش اروم بود و هی نگاه من می کرد و لبخند می زد ولی وقتی امپول بی حسی رو زد نا ارومی کرد منم که از دلم نمی اومد بالا سرش باشم رفتم بیرون از مطب کنار ملیکا و اروم گریه می کردم  و دعا می کردم و صلوات می فرستادم صدایه گریه ی پسرم رو که می شنیدم دلم می ریخت و از خدا می خواستم زودی تموم بشه خدا رو شکر که تموم شد پسرم اقاست الان دیگه واسه خودش مرد شده الهی دورش بگردم فداش بشم وقتی اومدیم خونه خیلی نگران بودم که اذیت بشی ولی خدا ...
24 مهر 1393

توانایی هایه محمداریان

سلام به دختر و پسر گلم گل پسرم باید بگم اول اینکه مامانت خیلی کامل شناختی و دائم حواست به منه و وقتی هم تو خونه راه میرم با چشم منو دنبال می کنی.این ماه خیلی هوشیارتر شدی ، دستای خوشگلتو هی نگاهشون میکنی و ملچ و ملوچ می خوری.دستت رو که می گیریم بشمار سه بلند میشی و عاشق این کار شدی.تازگیها خیلی آب دهنت میریزه فکر کنم لثه هات داره سفت میشه.علاقه زیادی به لامپای خونه داری، نکنه می خوای مهندس برق بشی گل پسر  وقتی تو گهوارت میزارمت به اطرافت نگاه می کنی و می خندی و صدا در میاری.عسل مامان شبها خیلی شیطونی می کنی تا خوابت ببره.خوابت تقریبا تنظیم شده فقط دو با بیدار میشی،صبح که بیدار میشی اول یه لبخندخیلی ناز با اون لثه های بی...
10 مهر 1393

اولین پست در مورد نی نی جدید

سلام امروز خیلی خوشحالم چون فهمیدم    الان شما اندازه ی یک انجیر هستی! مامان همش دلش میخواد برای شما خرید کنه، اما نمی دونه چی بخره! آخه نمی دونه شما دختری یا پسر...   تو هفته جدید می خوام برم واسه ملیکا دختر نازم لباس عید بخرم خیلی خوشحالم خیلی زیاد وقتی می بینم که یه دختر ناز دارم و یه نی نی ه ناز هم در وجودم در حال شکل گیریه به وجد میام حس خیلی خوبیه با تمام سختی ها و ویارهایی که داره ولی خیلی قشنگه. بابایی هم خیلی خوشحاله و هر روز حالت رو از من می پرسه و همیشه باهات حرف می زنه انگاری بیشتر از من باهات حرف می زنه  ویار مامان دوباره عود کرده، وخیلی تبل شده  و دوست داره همش دراز بکشه، آخه ن...
8 بهمن 1392