ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

اولین غذایه پسرم

1393/10/14 13:11
نویسنده : مامان
552 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسرم، عزیز دلم،

دیگه بزرگ شدی و می خوای غذا بخوری......بله پنج ماهت که تموم شد درست در 156 زورگی (5 ماه 4 روزگی )دکتر  اجازه شروع غذای کمکی برای شما رو دادند.البته اول فرنی و بعد حریره بادام و سپس سرلاک............

خوشگلم چون به آرد برنج های حاضری اعتباری نیست خودم برات آرد برنج درست کردم و به کلی ذوق اولین غذای کمکی شما رو درست کردم خلاصه زیاد دوست داشتی و من خوشحال شدم که استقبال کردی اخه ابجی ملیکا زیاد دوست نداشت 

پسرم اولین مزه بعد از شیرت رو امتحان می کردی اما مطمئنم کم کم علاقت بیشتر می شه.  حریره و سرلاک رو به خصوص سرلاک رو از همه بیشتر دوست داشتی.......

فعلا توی این ماه که ششمین ماه زندگیت هست قرار شد فقط حریره و سرلاک و فرنی بخوری عزیزم....

پسر نازم الان یه م مریضی و سرفه می زنی و کمی هم اسهالی از صبح بهت حریره برنج و حریره نشاسته دادم تا هم گلوت خوب بشه هم اسهالت اگه امروز خوب نشی می بریمت دکتر امیدوارم که خوب بشی عزیزکم

راستی بعد از گفتن کلمه آقو ,وووو,آ آ آ آ, اَ اَ اَ ,آوو , و خیلی صداهایه دیگه که نمی تونم بنویسم تو تونستی بگی بَ بَ و بابا خیلی غافلگیر شدم درست در 5 ماه 17 روزگی که می شه 167 روزگیت عزیزکم یادمه ملیکا اول گفت ماما ولی تو گفتی بابا

خیلی قشنگ می تونی با اسباب بازی هات بازی کنی اونا رو تو دستت بگیری و سریع بکنی تو دهنت از خودت هنگام بازی صدا در بیاری یه وقتایی می شی مثله گربه با اون صداهایی که در میاری

خیلی راحت قل می خوری و عقب عقب می خزی

من و قشنگ می شناسی و وقتی بهت نزدیک می شم به وجد میایی

ملیکا رو هم می شناسی و همیشه با چشمایه قشنگت بازی هایه ملیکا رو دنبال می کنی

تازه جذب تماشای تی وی هم می شی مخصوصا برنامه هایی که پر از رنگ هایه شاد هستن

وقتی ملیکا باهات بازی می کنه و کلی اذیتت می کنه تو فقط می خندی البته من هم حواسم هست که اذیت نشی گل پسرم اینم شانس خودت هست که بچه دوم یه خوانواده شدی و ابجی شیطون داشته باشی

همش باید به ملیکا بگم نکن مامان داداشی رو اذیت نکن فقط کافیه چند دقیقه غافل کنم اون موقع می بینم کلی پتو انداخته رویه اریان که مثلا شردس نشه یا داره بغلش می کنه ....الان هم رفته داره داداشی رو اذیت می کنه من رفتم بای

 

 

پسندها (10)

نظرات (3)

*شبنم* مامان ساغر و سارينا
18 دی 93 12:22
سلام عزیزم شما دوتا چه خوشگل و نازین خدا حفظتون کنه خانومی خوشحال میشم پیش ما هم بیاید و نطرتونو بگید با افتخار لینک شدید شما هم بلینک
مامان
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که به ما سر زدید من هم با افتخار شما رو لینک می کنم کوچولوهاتون رو هم می بوسم باز هم به ما سر بزنید
بابکی
21 دی 93 10:55
سلام عزیزم............ خیلی دلم براتون تنگ شده......... خدارو شکر ملیکا خانم و آریان کوچولو خوبن؟ از طرف من دوتاشونو ببوس
مامان
پاسخ
سلام عزیزم من هم دلم به شما و دختر عسلتون تنگ شده خیلی دوست دارم ببینمت ایشالله تو اولین فرصت میام می بینمتون شما هم منزل خودتونه خیلی خوشحال می شم بیایید اینورا ممنون که به ما سر زدی دوست خوتم
مامان آنیسا
8 بهمن 93 11:49
نوش جان گل پسر باشه
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم