ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

اولین قدم هایه ملیکا

ملیکای ما بالاخره روز ١١ تیر ٩١ در ١٣ ماه و 14 روزگی چندین قدم برداشت و در واقع راه افتاد . این اواخر فقط می گفت دستمو بگیرین تا راه برم ولی حاضر نبود خودش راه بره ، می تونست بایسته ، ولی وقتی دستشو می گرفتیم با نوک پنجه هاش راه می رفت و این موضوع منو واقعا نگران کرده بود ... ولی نمی دونم چی شد بالاخره دیشب خونه مامان جون جوگیر شد و چند قدم راه رفت، در واقع ترسش ریخت و شروع به راه رفتن کرد و وقتی با تشویق ما روبرو شد در هین ایستادن شروع کرد به دست زدن و خودش هم خیلی خوشحال شد که تونسته راه بره و ما رو خوشحال کنه. دختر قشنگم : امیدوارم این اولین قدمها مقدمه ای باشه برای گامهای استواری که ...
12 تير 1391

عکسایه اولین پارک ملیکا در 13 ماه یک روزگی

سلام عسل مامانی امروز بعد از ظهر من و تو به همراه بابا جون اینا و خاله سمانه و دایی مرتضی رفتیم پارک و تو حسابی بازی کردی و سوار تاب و سرسره و الاکلنگ و ...شدی البته با کمک من. خیلی خوش گذشت و تو حسابی لذت می بردی و خیلی هم خسته شدی واسه همین الان خوابیدی . اینم عکسایه ملیکا جون در 13 ماه و 1 روزگی در پارک با هر بار تاب خوردن خیلی ناز می گفتی تاب تاب تاب الهی دورت بگردم تو این عکس دخترم از یک خانم دیگه که داشت نی نی اش رو تاب میداد خجالت می کشید و خودشو واسه مامان لوس می کرد ...
30 خرداد 1391

و اما ملیکا واسه مامان یه کار انجام داد

سلام امروز بعد از ظهر ملیکا داشت کنار تلویزیون با کنترل و میز و ... بازی می کرد که دستش رفت روی یه دکمه و تلویزیون برفکی شد و من هم از ملیکا فاصله داشتم و داشتم استراحت می کردم چون صبح 4 ساعت پشت سر هم کلاس داشتم و حسابی خسته بودم واسه همین اصلا حوصله نداشتم که برم کنترل رو بردارم و کانال رو عوض کنم تا از حالت برفک خارج بشه پیش خودم می گفتم کاشکی ملیکا اینقدر بزرگ بود که کنترل رو واسم می اورد با اینکه می دونستم این کار و  نمی کنه دو سه بار گفتم ملیکا کنترل رو بیا بده مامانی ..همین که با نا امیدی ازش می خواستم کنترل رو بیاره اون یه نگاهی به من انداخت و با خنده به سمت من اومد و کنترل رو هم با خودش اورد وقتی به من رسید کنترل رو به سمت من...
29 فروردين 1391

پنجمین و ششمین دندون ملیکا

سلام الان یک هفته ای هست که پنجمین و ششمین دندون ملیکا هم رو نمایی کرد . ٢ تا دندون جلوی ملیکا ترتیب دندون در اوردن ملیکا: ابتدا دو تا دندون جلو فک پایین در ماه ٩ دو تا دندون نیش ودر ماه ١٠ دو تا دندون جلو فک بالا جالبیش به اینه که دو تا دوتا دندون در می اری ...
19 فروردين 1391

اولین سرفه ملیکا عسل

سلام فندق مامان دو روزی هست که سرفه هایه کوچولو می کنی فکر کنم سرما خوردی الهی من بمیرم , همش تقصیر منه که تو سرما خوردی . هر وقت سرفه می زنی جگرم می سوزه از خدا می خوام تمام مریضی تو رو به من بده و تو سالم و شاد باشی . قربونت برم . بشین می خواهم دورت بگردم تا منظومه شمسی از اعتبار بیفتد والا....!
27 اسفند 1390

شیرین ترین کلمه ای که ملیکا به زبون اورد

سلام قشنگ مامانی دیشب خونه ی مامان جون بودیم و تو برای اولین بار کلمه ی رو به زبون اوردی که تا حالا منتظر شنیدنش بودم اره گفتی "ماما" خیلی غافلگیر شدم خیلی زیاد اخه با بابایی شرط بسته بودیم که اول ماما می گی یا بابا و تو منو رو سفید کردی هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا ملیکا تو 8 ماه ٢٠ روزگی برای اولین بار گفت "ماما" دختر عزیزم دیشب وقتی با التماس به من می گفتی "ماما"و از من می خواستی بغلت کنم اینقدر به وجد اومدم که نگو . ازت ممنونم که منو ماما صدا زدی تازه دیشب  احساس کردم که مادر شدم خیلی حس شیرینی هست خیلی زیاد الان خونه ی خاله سمانه هستیم و تو بعد از کلی اذیت و سرو صدا با اسباب بازی هایی که تازه خاله واست خریده خ...
27 اسفند 1390

سومین دندون ملیکا رونمایی کرد

سلام قشنگ مامان سومین مروارید ملیکا هم در تاریخ 11 اسفند 90 یعنی در 9 ماه 13 روزگی ملیکا رونمایی کرد   الهی قربونت بشم خودم  خودم خودم خودم که ماشااله اینقدر تند تند داره دندونات درمیاد.چند روز بود همش بی قرار بودی پس برای همین بود. سومین دندونت هم جوونه زده . ایشااله بقیه اش هم به راحتی دربیاد فندقم  واااااااااای که چقدر نااااااااااز میشی وقتی میخندی اون دندونای ریز و کوچولوت معلوم میشه ...
27 اسفند 1390

دس دسی - تاتی تاتی .......

دخمل شیطون ما با موسیقی و آهنگ رابطه خوبی داره و به خاطر همین قبل از هر کاری نی ناش ناش کردن رو یاد گرفت. با شنیدن هر آهنگی دستاشو بالا و پایین میاره و بعد شروع به چرخوندنشون می کنه باورتون نمی شه چقدر ناز می شه . دیشب روی دلم نشونده بودمش و براش دس دسی می کردم اخه هر وقت من دس دسی می کنم با یه وجد خاصی شروع به اواز خوندن می کنه و دستایه منو می گیره و با هم دس دسی می کنیم ولی دیشب یکدفعه خودش شروع کرد به دس دسی کردن وای خدای من خیلی عزیز شده بود و قتی دستایه کوچولوشو بهم نزدیک می کرد و می خندید انگاری کل دنیا رو بهم دادن .وقتی خوشحالی و تشویق منو باباشو دید شروع به خندیدن کرد و دس دسیش به نی ناش ناش تبدیل شد . ...
27 اسفند 1390

چهارمین دندون

و اما چهارمین دندون قند عسل هم در تاریخ 12 اسفند 90 یعنی 9 ماهگی 1٥ روزگی رونمائی کرد......    الهی من بمیرم که تو درد می کشی تا مروارید های کوچولو  سر بزنن . از خدا می خوام این دوره زود بگذره تا فندقی مامان زود تمام دندوناش در بیاد        
27 اسفند 1390