ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

دلنوشته ی خاله سمانه

1391/9/7 2:04
نویسنده : مامان
475 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز خاله
ملیکای من نازت شم
این دلنوشته هام فقط واسه تو هست که هر وقت تونستی بخونیش بفهی خاله واست میمیره
گلم از وقتی پا به این دنیا و خانواده ما گذاشتی زندگی همه ی مارا ازاین رو به اون رو کردی,الان که دارم برات می نویسم تو ا سال و 6 ماه داری, ساعت 1 بامداده و من نیم ساعت پیش تلفنی باهات صحبت کردم بخدا که عشق کردم وقتی می گفتی ایو به جای الو,خیلی دوست دارم , اگه یک روز نبینمت کلافه میشم , به هر دری میزنم تا تورو ببینم, ارزوم اینه که زودتر بزرگ شی , تا همه جا با هم بریم , تمام وجودمی,ملیکایی بدون همیشه میتونی روی من حساب کنی , همیشه پشتتم,زود بزرگ شو, تا هر وقت خواستی زود بدویی بیای خونه خاله, دایی مرتضی هم که خدا نکنه گیره دستش بیفتی لپ واست نمیذاره.دوستت داریم (خاله سمانه و دایی مرتضی)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان عایشه
7 آذر 91 9:59
سلام خواهرخوبم،خوبی فداتشم?ضمن تشکربخاطرعکسهای بسیارخوشگل ازعروسک نازخاله،یک تشکر دارم بخاطر این متن فوق العاده پراحساس،ماشاالله شماها همگی باذوق و هنرمند هستید به همه شماها افتخار میکنم،ملیکاعشق خاله دوستت دارم بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس


سلام به ابجیه گلم . خوبی؟خوشی؟فدات شم. عزیزم چقدر خوبه که من شما دوستان و دارم اینو از صمیم قلب می گم
ملیکا خاله جونش رو می بوسه
منم ابجیمو می بوسم بوووووووووووس
مامان راحیل
7 آذر 91 10:46
سلام به روی ماه خودت و دخترنازت،وسلام به خواهرگلت سمانه جان،شماعزیزان دست جمعی نویسنده قهاری هستید عجب دلنوشته زیبایی بود خواهش بزارید چند روز بمونه"مرسی عزیزم"


سلام عزیزه دلم . خواهر عزیزم شما به ما لطف دارید. چشم قول می دم تا دو روز چیزی ننویسم اونم فقط به خاطر گل رویه شما
دایی سعید
7 آذر 91 11:02
سلام آبجی جونم خوبی?خانواده محترم خوبن?واقعا مطلب قشنگی نوشتن آبجی سمانه ولی چرا اسم آقامرتضی بعنوان دایی ملیکا هست ولی اسم من بعنوان دایی ملیکا نیست،مگه من دایی ملیکانیستم?!!![hr
سلام داداش خوبم . ما همگی خوب هستیم . مرتضی شوهر خواهرم هست و از اول قرار شد دایی صداش بزنه. در ضمن شما هم اگر افتخار بدید دایی ملیکا هستید




مامان تپل/اصفهان
7 آذر 91 20:10
آفرین به سمانه خانم که رو دست سمیه بلند شد دمت گرم عالی نوشتی


سلام عزیز دلم.اره به خدا می ترسم که دیگه نزاره من بنویسم ههههههههههههههههه
مامان ساحل
7 آذر 91 20:16
یکی از زیباترین نوشته های بود که تو وبلاگت خوندم،تبریک به خواهرت


سلام عزیزم
اره خیلی زیبا بود به دل من که خیلی نشست
مامان خوشگل
8 آذر 91 0:34
سلام عزیزم،منم با نظر دوستان موافقم این دلنوشته واقعا ازته دل و از اعماق وجود و با احساس تمام نوشته شده بود،آفرین به سمانه جان


ممنونم عزیزه دلم. من هم با دوستانم موافقم
باز هم به ما سر بزنید