ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

یک وقت هایی هست که ...

1394/2/8 18:56
نویسنده : مامان
554 بازدید
اشتراک گذاری

می دانی دخترم یک وقت هایی هستند که هیچ چیز خوبی پیدا نمی شود دلت را شاد کند ...نه دخترک

لج باز و یک دنده ای که تمام وسایل بازی اش را دور تا دور خانه ریخته است و تمام زندگی را پراز

نرمه بیسکویت و پفک و چیبس کرده یا نه پسرکی که تمام وسایل ریز و درشت بازی و خانه رو در

دهانشمی کند و لباسش را انقدر جویده که خیس خیس است و مدام ساز بغل شدنش کوکه یا دختری

که غذایش   را نمی خورد و دنبال هله هوله می گرددیا پسرکی که اگر هواسم نباشد از پله به سرعت

نور بالا می رود یا  دخترکی که در کار خانه دخالت می کند و ظرف ها رو چرب چیلی می شورد و کل

اشپزخانه رو پر از اب می کند یا پسرکی که شب تا صبح بیدار است و نمی گذارد چشم رویه هم

بگذاری و هزار و یک یای دیگرنه پدر دخترکی که که همدلت باشد و درد این روزهایت را بفهمد ...بفهمد

کم طاقتم...بفهمد که دختر و پسرش از صبح که چشمهایشان را باز کرده اند روی سیستم عصبی

مادرشان چه پیاده روی هایی که نکرده اند ...درک کند که اگر دعوا می کنم دخترکم را برای

چیست...کاش می دانست که چقدر خسته ام این روزها ...روزهای خوبی نیستند ...روزهایی اند پر از

بی خوابی پر از حرص و جوش درونی ...پر از بلاتکلیفی...

دلم می خواهد یک بار شجاعتش را داشته باشم و فریاد بزنم که خسته ام ...خیلی خسته ...

دلم می خواد تنها باشم برای خودم باشم ...اصلا دلم می خواد یه چند روزی نه همسر باشم نه مادر

...می خوام خودم باشم برای خودم باشم  بدون دغدغه کتاب بخوانم شعر بخونم بدون استرس برم

حمام و بااسودگی برم خرید و بدون فکر برای نهار و شام و بچه داری در خیابان قدم بزنم با خیال راحت

بخوابم تا اینکسری خواب لعنتی دست از سرم بر داره دلم می خواد این همه بار مسولیت یک چند

روزی از رویهدوشم برداشته بشه اصلا دلم یه مسافرت می خواد یه مسافرت با دوستام یه مسافرتی

که هر جا دلم خواست برم اصلا دلم مشهد می خواد  ...

 

قصد ناشکری ندارم و دلم نمی خواد خدایه خوبم از دستم دلگیر باشه همیشه و همه جا خدا رو به

خاطر دختر وپسرم و همسرم و خانواده ی خوبم شکر می کنم این نوشته فقط دلتنگی هایه لحظه ای

من هست کهشیطونی هایه این دو تا وروجک و مشغله کاری همسری ایجاد کرده و یا شایدم این

هورمون هایه زنانه هست که اینجور منو خسته و کم طرقت کرده

خدایه خوبم منو ببخش

 

پسندها (6)

نظرات (5)

ملیحه
10 اردیبهشت 94 8:46
عزیزم درکت میکنم حال منم دقیقا مثه شماست
مامان
پاسخ
ĸoѕαr
11 اردیبهشت 94 17:54
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا
مامان
پاسخ
سلام عزیزم ممنون عزیزم نی نی ها که در حال شیطونی کردن من حتما به شما سر می زنم ممنون که از وب من دیدن کردید
مامان ندا
19 اردیبهشت 94 1:06
سلام عزیز من بچه میخواستم ولی وب شما رو دیدم پشیمون شدم میذارم پسرم بزرگتر ک شد بفکرش بیفتم
مامان
پاسخ
سلام عزیزم سختی هایه خودش رو داره ولی خوبیش به اینه که با هم بزرگ می شن
مامان ریحانه
21 اردیبهشت 94 10:30
من هم بعضی وقت ها به همچین حال و روزی افتادم. البته متین هنو یه دونه است ولی بعضی وقتها به خاطر فشار درسها و کمبود وقت واقعا گریه کردم... های های های . ولی همیشه به خودم گفتم: تقصیر اون نیست که تو درس داری... کار داری... . اون مادر می خواد... و مادر یعنی دیگه خودت نیستی. دیگه مال خودت نیستی. الکی نیست که بهشت زیر پاهای ماست که بابا.
مامان
پاسخ
سلام عزیزم اره حق با شماست تقصیر بچه ها نیست ما باید برنامه ریزی کنیم تا تمام کارامون رو بتونیم انجام بدیم خدا متین کوچولو رو حفظ کنه امیدوارم تو درسات موفق باشی
مامان سمیرا
20 خرداد 94 23:46
وای درست مثل من.منم گاهی دچار این حالت میشم.خیلی بده از ته دل درک میکنم چی میگی