ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

ملیکا در 18 ماهگی

1391/9/9 0:18
نویسنده : مامان
538 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگ مامان

چند وقتی هست که از تو و کارات و پیشرفتهات چیزی نگفتم امروز اومدم که بیشتر در مورد شیرین کاریهات بنویسم در مورد دلبریهات بازیگوشیهات و ....

الهی دردت به جونم که اینقدر شیرین و خوردنی شدی . هر روز که می گذره تو درکت بالاتر می ره و حرف گوش کن تر می شی البته بعضی وقتا هم حسابی از تو راه مامانی در میایی

پریشب بابایی بهم زنگ زد که تو رو اماده کنم تا باهاش بری حسینیه ولی تو اصلا همراهی نمی کردی و نمی خواستی لباس بپوشی زورت هم زیاد شده و شروع کردی به اذیت کردن تا من نتونم لباس تنت کنم و یک دفعه سرت رو زدی به لب من و کمی دندونم خون شد و من حسابی خسته و ناراحت شدم و زدم زیر گریه اخه خیلی بد شده بودی ولی تو تا گریه ی منو دیدی سریع اومدی سمتم دستام رو از رو چشام برداشتی و اشکامو پاک کردی و شروع کردی به خندیدن و بوسیدن من و دستم رو کشیدی و به سمت لباسها اشاره می کردی و می گفتی دَ دَ دَدَ....یعنی لباسامو تنم کنم . وای خدایه من نمی دونید چه حس و حالی داشتم هنوز اشکام خشک نشده بود که از فرط خوشحالی می خندیدم و به عشق و دلسوزی و درک بالایه دخترم  می بالیدم .اره این دختره منه که نمی تونه ناراحتیمو ببینه خدایا شکرت که منو مادر کردی.

امشب تولد دایی مرتضی بود و همگی خونه خاله سمانه دعوت بودیم و تو هم خیلی خیلی دختر خوبی بودی هرچند اینقدر خونه ی خاله رو کثیف و بهم ریز کردی که تا یک هفته باید جمع و جور کنه.

دایره لغاتت گسترده تر شده بیشتر کلمات رو به زبون خودت می گی و می شناسیشون و وقتی ازت می خوام برام بیاریشون سریع بلند می شی و میاری. تمام اعضایه بدنت رو می شناسی و وقتی من می گم تو بهشون اشاره می کنی . تمامی اشیا اطرافت رو می شناسی و بعضی هاشون رو هم می گی .

چو یا شو = شکلات

مَ مَک = نمک

با=باز

دایی

آله=خاله

پَ = پتو

مَ = متکا

پوووو = پول

بیسی = بیسکویت

ایو = الو

اهوم=بله

دَ یا دَس = دست

ماس = ماست

به به = خوراکی

مووو=موز

شی = شیر

نانا=یعنی اهنگ شاد

مامان - مامانی - بابا -بابایی - توتو - تاب - آب - توپ - جیش - جوجو - دو دو - لولو - تی تی - نَه - نی نی

مو - پا - ناز - لالا - تاتا - تاتی - بوف - اووف - داغ - خواب یا خواااااااا - سیس - کیک - چای - دو .. و خیلی کلمات دیگه

 ملیکایی خیلی قشنگ سینه میزنه و خیلی خوب اهنگ رو از مداحی تشخیص میده اگر صدایه اذان بشنوه شروع می کنه به نماز خوندن و اگر اهنگ شاد نمازش رو ول می کنه و نی ناش ناش می کنه ورقصش هم مثل قبل یه دسمال بر میداره و بیشتر رقص پا می کنه تازه یاد گرفته بشکن بزنه .

وقتی بابایی خم می شه تا ملیکایی رو پشتش بشنه خیلی سریع میره بالا و می خوابه رو پشت بابایی و اصلا نمی شینه

می تونه ااز صورت مامانی پیک بگیره

اگر دستمالی پیدا کنه شروع می کنه به گردگیری و کمکه مامانش میکنه.

وقتی یه کاری انجام میدم سریع یاد میگره و الگو برداری می کنه مخصوصا تو ارایش کردن خدا به داد من برسه ههههههههههههه

صدایه موبایل من رو از بابایی تشخیص میده و مثل ادم بزگها با تلفن صحبت می کنه یعنی شروع می کنه به راه رفتن و بلند بلند حرف می زنه و می خنده البته به زبون خودش و وقتی می گم مامانی خداحافظی کن با دستش بای بای می کنه.

بابا جون رو خیلی دوست داره و وقتی می ریم خونه شون همش با باباجون بازی می کنه و هی بابایی رو بوس می کنه و کاری می کنه که همه از نگاه کردنش لذت ببریم

می تونه بوس بفرسته یعنی از راه دور بوس کنه

15 تا مروارید تو دهنش هست و تند تند داره دندون در میاره

دوستان گلم ببخشید که طولانی نوشتن و چشمان شما عزیزان رو خسته کردم از دور می بوسمتون مواظب خودتون باشید انشالله در پستهایه اینده بیشتر از کارهایه این قند عسل می نویسم و عکسهاشو هم میزارم

فعلا همتون رو به خدا می سپارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

دلسوز
9 آذر 91 13:00
به دخترت بجای نوحه خواندن و سینه زدن،قران خوندن یادش بده


شما بهتره اول سلام کردن رو یاد بگیری منم حواسم هست چی به دخترم یاد بدم و چه چیزی اموزش ندم و اینکه هر چیزی رو کی باید یاد بگیره فکر نکنم یه کودک یک سال و نیم بتونه قران بخونه ولی باز هم از نظرتون ممنون .
دلسوز
9 آذر 91 13:49
به جای این مطلبهای تهوع آوری که مینوسی قران خوندن نشون دخترت بده نه از الان سینه زدن یادش میدی واقعا برات متأسفم


شاید این مطالب واسه شما بد باشه ولی واسه من یه دنیا ارزش داره کاشکی یه کم ادب داشتید و درست صحبت می کردید . فکر نکنم شما خودتون اهل قران خواندن واقعی باشید از طرز برخوردتان مشخصه که ظاهرا قران می خونید در ضمن من هرچی دوست داشته باشم به دخترم اموزش می دم و دلم نمی خواد مثل شما بی ادب و بی نزاکت باشه پس برای خودتان متاسف باشید.
لطفا دیگه به وبلاگ من سر نزنید تا از نوشته هایه من ناراحت نشید .


دلسوز
9 آذر 91 14:54
چشم


مامان خوشگل
10 آذر 91 12:01
سلام عزیزم،ضمن تنفر ازحرفای این به ظاهرآدم"دلسوز" ازاین دلنوشته خوشگلت کمال تشکر دارم


سلام عزیزم . خیلی ممنون از حمایتت. می بوسمت
خاله سمانه
11 آذر 91 14:41
سلام به خواهر و خواهر زاده ی گل و گلابم که اگه کل دنیارو هم بگردم مثل اونها نمی تونم پیدا کنم .واقعا در همه ی زمینه ها تک هستند.در جواب اون دلسوزم بگم که کور خونده با حرفهای در کل بی ارزشش نمی تونه حتی یک ذره از احساس پاک خواهر من رو تو هر زمینه ای کم رنگ کنه و فکر نکنه با این چرت و پرتاش می تونه ارامش خواهرمو بهم بریزه,خواهرم اینقدر دلخوشی و چیزهای با ارزش تو زندگییش داره از دختر نازش گرفته تا دوستای گلش تو این وبلاگ که همینا باعث میشن طمع خوشبختی رو بچشه و برای هممون از عشق پاک مادریش بنویسه.تو برو به فکر خودت باش .این وبلاگ ارزشش بیشتر از این حرفاست . و هر کسی لیاقت خوندن این حرفای دل را نداره دل پاک میخواد ...از تک تک مامانای گلی که همراه ما هستند و مارو حمایت می کنند هم تشکر می کنم.ملیکا جان می بوسمت


سلام ابجی گلم ممنون که با پیامهایه خوبت منو واسه نوشتن همراهی می کنی من و ملیکا هر دومون دوستت داریم و از خدا می خوایم هیچ وقت این دلخوشیهامونو ازمون نگیره و همیشه با هم و در کنار هم شاد باشیم .میبوسمت ملیکا هم واست بوس می فرسته.
مامان عایشه
12 آذر 91 16:15
سلام خواهرخوب و مهربونم واقعا از خوندن حرفای دلسوز دلم شکست چقدر گستاخانه و دور ادب حرف زدن من بعنوان یکی ازخواهرهات با افتخار ازت حمایت میکنم بوس بوس بوس


سلام خواهر گلم. ممنون که حمایتم می کنی وقتی شما رو دارم به هیج وجه نوشته هایش رویه من و نوشته هایم تاثیری نمی گذارد. می بوسمت ملیکایی هم واست بوس می فرسته