ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

.....و من هم مادر شدم

1390/6/5 9:46
نویسنده : مامان
526 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلم

همیشه توی ذهنم مادر کلمه مقدسی بود کلمه ای بزرگ و قابل ستایش

یک تندیس بی عیب و نقص .

امروز وقتی ملیکا داشت گریه می کرد اونو صدا کردم به من نگاه کرد و

با تمام اعضای صورتش خندید اره تو اوج گریه با دیدن من اروم گرفت و

احساس امنیت کرد وبا لبخندش از من تشکر کرد

تو چشماش زل زدم با خودم گفتم یعنی من مادرش هستم................

دلم لرزید....

من خودمو کوچکتر از این کلمه میبینم

ترسیدم ....

نکنه نتونم واسش خوب باشم؟

امروز به خودم قول دادم که بزرگ بشم بزرگ و بزرگتر تا لیاقت این کلمه

رو داشته باشم

خدایا کمکم کن تا مادر خوبی واسه دخترم باشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مهسا
5 شهریور 90 12:35
سلام مامان ملیکا.چه دختر خوشملی خدا حفظش کنه خوشحال میشم تبادل لینک کنیم اگه مایل بودین با اسم میو ه ی عشق مامان و بابا لینک کنین


ممنون عزیزم که به من و ملیکا سر زدید .چشماتون قشنگ می بینه
چشم حتما شما رو لینک می کنم
نازنین
5 شهریور 90 21:23
سلام گلم. چقدر قشنگ مینویسی. دل منم لرزید. من مطمئنم که تو مادر لایقی هستی نفسم
اینم تقدیم به یکی از بهترین مادرهای دنیا....

آسمان را گفتم
می توانی آيا
بهر يک لحظهء خيلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت ديگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسيدم
می توانی آيا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
اين جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آيا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر يک ثانيه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آيا
لحظه يی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
باغ رنگين جنان کم دارم
آنچه در سينهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آيا
می شود اينکه به يک لحظهء خيلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
بيکران بودن را
بيکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر اين کار بزرگ
قطره يی بيش نيم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آيا
لب مادر گردی
عسل وقند بريزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که رويد زلبان مادر
به بهار دگری نتوان يافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حيات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خاليست
زان سپيده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال
می توانی آيا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای اين کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبيان کم دارم
***
درپی عشق شدم
تا درآئينهء او چهرهء مادر بينم
ديدم او مادر بود
ديدم او در دل عطر
ديدم او در تن گل
ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم
ديدم او درپرش نبض سحر
ديدم او درتپش قلب چمن
ديدم او لحظهء روئيدن باغ
از دل سبزترين فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگيزترين زيبايی
بلکه او درهمهء زيبايی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنايی
همه جا پيدا بود
همه جا پيدا بود


ممنون نازنین جون نظر لطفتونه خیلی خوشحال شدم که به وب من و ملیکا سر زدی .اونایی که نوشتم واقعا از ته دلم بود یه وقتایی نگاه های ملیکا منو بیشتر مطمئن می کنه که باید بزرگتر بشم تا همجور که باید باشم بشم
متن خیلی زیبایی بود بازم ممنون
به ما سر بزن و تو به روز رسانی وب کمکم کن
مامان هانیه سادات
6 شهریور 90 11:46
سلام. ممنون که به ما سر زدید. من هم با افتخار لینکتون کردم.