بدون عنوان
سلام عسل مامانی
امشب بابا بزرگ(بابای بابایی)و عمه عذری خونه ی ما بودن و حسابی به هممون خوش گذشت و ملیکا خانم یه دختر خوب بود و اصلا مامانی رو اذیت نکرد و همش بازی می کرد و از اینکه خونه شلوغ شده خوشحال بود.
پدر شوهرم یه هدیه هم واسم گرفته بود به مناسبت اینکه تونستم دفاع کنم واسه همین خیلی خوشحال بودم و از اینکه واسشون مهم بوده خیلی خیلی احساس خوبی داشتم واسم یه متن زیبا هم نوشته بود که یه دنیا برام ارزش داره از خدا می خوام منو کمک کنه تا همیشه باعث افتخار و سربلندیشون باشم از خدا می خوام سالیان سال پدر شوهرم رو واسمون نگه داره تا قوت قلبی واسه همه باشه.
بابا جواد خیلی پدرش رو دوست داره مخصوصا از وقتی که مادر مهربونش رو از دست داده بیش از حد به پدرش وابسته شده و من هم واسه خاطر اینکه بابا جواد رو شاد کنم همیشه احترام پدرش رو دارم و مثل پدر خودم با هاش برخورد می کنم و خالصانه از خدا می خوام که مواظب اونایی که که دوستشان داریم باشه
خدای بزرگ خیلی دوستت دارم