تنها بهانه ی من ...
سلام
دوس دارم ازت بنویسم و برات بگم ، باهات درد و دل کنم ، می دونم دورنیست زمانی که تو معنی کلمات منو بفهمی ، دور نیست روزی که تو بتونی بخونی نوشته هامو ، شاید حالا هم دیره واست نوشتن ، شاید فردا من نبودم ، پس بهتره برات بگم ، برات بگم که تو و فقط تو تنها بهونه ی من واسه زنده بودنی ، یادمه قبل ترها خیلی راحت به رفتن فکر می کردم ولی حالا نه ، حالا می خوام بمونم فقط به خاطر تو ، به خاطر نفسهات که واسه من نوید زندگیه ، واسه اشکهای الکی پلکیت ، واسه خنده هایه زور زورکیت ، واسه همه چیت ....
نگرانم ....
نگرانه آینده ی تو ، همش احساس می کنم ، نکنه کاری که من الآن می کنم بعدها واست نتیجه ی خوبی نداشته باشه ، ای کاش می شد دونست همه چی رو ...... آینده رو ....
، وقتی می خوابی پوستت رو بومی کنم ، با نفست نفس می کشم ...... نفسم ..... ملیکای من ....... تو همه ی زندگی من هستی .... دوستت دارم عشقم