ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

کارایه جدید تو 7 ماهگی

1390/10/3 18:14
نویسنده : مامان
366 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگ مامان

چند وقتی هست که تو روروئکت می شینی و عقب عقبی می ری و حسابی از بازی کردن باهاش لذت می بری و از خودت هنگام بازی یه عالمه صداهایه عجیب در می اری

دیشب تو رو دلم گذاشته بودم رو دلم و با هم بازی می کردیم تو خیلی با دقت به پاهات نگاه می کردی و با دستایه کوچیکت لمسشون می کردی و هرزگاهی یه نگاه به من می کردی و می خندیدی خیلی واست عجیب بود شاید تازه متوجه پاهات شده بودی هههههههههههههههه

هر وقت دست می زنم یا به قولی دست دستی می کنم به سمتم میایی و با دستایه قشنگت دستایه منو می گیری و از من می خوای دوباره دست دستی کنم و همینکه شروع می کنم تو واسم اواز می خوانی بوو.......واو......." و اگر این کارو نکنم به زور دستامو به هم می زنی و با دستایه من بازی می کنی

هر وقت با اسم صدات می کنم سرت رو برمی گردونی و بهم لبخند می زنی ولی به بابایی بیشتر خنده می کنی انگاری چون کمتر کنارت هست بیشتر دلت واسش تنگ می شه بابایی هم تو رو خیلی دوست داره شبا که می خوابونمت چون خیلی خسته هستم زود بعد تو می خوابم و اون بابایی هست که تا صبح هواسش به تو هست و اگر بد خوابیده باشی تو رو جابجا می کنه

عزیزه مامان مثل ماه های قبل خیلی غلت می زنی و جدیدا سرعتت بالا رفته و الان پنج شش روزه که می خزی مخصوصا اگه سفره پهن بشه خوتو به سرعت با خزیدن غلتیدن به سفره می رسونی و همه چی رو به طرف خودت می کشونی

از دیروز دارم بهت سرلاک می دم خیلی دوست داری و همش رو می خوری راستی یه چی دیگه اگه از خوردن یه چی لذت ببری شروع می کنی به اواز خوندم و همراه خوردن اواز می خونی

جدیدن واسه اینکه نگات کنم یه صداهایی از خودت در می اری هه.....هو.....اِاِ اِا ه  ه  تا  نگات کنم مخصوصا اگه در حال شیر دادنت باشم ولی توجه ام به جایی دیگه باشه تو با این صداهات بهم می گی که نگات کنم و نازت کنم

صبحی داشتم تو اشپزخونه کارامو می کردم و تو داشتی با اسباب بازی هات بازی می کردی دیدم صدات نمی اد وقتی اومدم دیدم از زیر مبل یه روزنامه پیدا کردی و داری باهاش بازی می کنی وقتی صدات کردم نگاه کردی جوری نگاه کردی انگاری کار بدی کردی ولی من دلم بهت سوخت و تو رو بغل کردم و بوسیدم و دوباره گذاشتمت کنار روزنامه وکنارت نشستم تا باهاش بازی کنی و هواسم بهت بود تا نکنی تو دهنت و تو هم حسابی خوشحال شدی و روزنامه رو تکه پاره کردی و وقتی کارت تموم شد رفتی کنار اسباب بازی هات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)