ملیکاملیکا، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

ملیکا خونه مامان جونه

سلام الان که دارم واست می نویسم تو خونه ی مامان جون اینا هستی اخه امشب مامان جون با خاله ستاره اومدن خونه ی ما و تو رو با خودشون بردن اونا تو رو خیلی دوست دارن و اگه یه روز تو رو نبینن دلشون واست تنگ می شه و حتما باید ببیننت و امروز چون من تو خونه کار داشتم و نرفتم اونجا  اونا اومدن و تو رو بردن ههههههه من هم از نبود تو حسابی استفاده کردم و تمام کارهایه عق افتاده ام رو انجام دادن تازه با خیال راحت حموم رفتم وای چه کیفی می ده (شوخی کردم دخترم)    
3 خرداد 1391

برایه دخترم می نویسم

الان که دارم برایت می نویسم ساعت20/11 روز 3 خرداد می باشدو الان 1 سال 6 روزت هست و ارام و معصوم خوابیده ای تو زیباترین خواب دنیا رو داری وقتی چشمانت روی هم هست و تو اهسته می خندی پیش خودم می گم حتما فرشته ها در خواب تو هستن چقدر زیباست این تعبیر . وقتی معصومانه خوابی و هرزگاهی نیم نگاهی به من می کنی و مطمئن می شی من کنارت هستم و ارام می خوابی عمیقا معنای واقعی مادر بودن را حس می کنم و از اینکه اینقدر بهم وابسته هستی احساسارزشمندی می کنم ای خدایه مهربون هر بار که به هدیه ی زیبایت می نگرم با خودم می گن یعنی من لیاقت این همه خوبی رو دارم ای خدایه من تو بزرگی و بسیار بخشنده تو به من و جواد میوه ای از بهشتت رو هدیه کردی...
3 خرداد 1391

ملیکا مریض شده

سلام قشنگ مامانی از دیروز یه کم بد حال هستی و بدنت داغه و دیروز هر چی می خوردی بالا می اوردی و و امروز اسهال شدی واسه همین بعد از ظهری بردمت خونه مامان جون تا بهت برسه تا بهتر بشی و شبی هم با بابا جواد رفتیم پیش دکتر همیشگیت و معاینه ات کرد و گفت مریضیش ویروسی هست و خیلی ها این مشکل رو پیدا کردن و یه سری دارو داد . تازه خودم هم از دیروز دندون درد هستم راستش اولین باری هست که درد دندون دارم خیلی بده خیلی بد مخصوصا وقتی یه بچه داشته باشی که مریضه و باید فقط شیر خودتو بخوره در هر صورت من که خیلی درد دارم ولی همش نگران ملیکا هستم و به خودم فکر نمی کنم خدای مهربون هر چه زودتر دختر ناز منو خوب کن پی نوشت:داروهایی که دکتر واسم داد 1-اسید...
31 ارديبهشت 1391

تولدت مبارک دخترم

روز تولد تو میلاد عشق پاکه          برای شکر این روز پیشونیم به خاکه من سر سپرده هستم تا مرز دل سپردن             با یک اشاره تو حاضر برای مردن وچه روز قشنگی بود ! روز چهارشنبه ۲٨ /٠٢/٩٠ ساعت ٣٠/۱ بعد از ظهر روزی که قشنگترین فرشته خدا پا به زمین گذاشت . وزیباترین معجزه پروردگارم شکل گرفت و بهترین هدیه خدای مهربان تقدیمی به من شد . ! اری ملیکا آمد. ملیکای کوچولوی شیرین با چشمانی که هنوز برای باز شدن به روی زیباییهای این دنیا مردد بود درون تخت کوچک با لباس سفیدی خوابیده بود ودستان کوچکش را به سمت دهانش میبرد که این...
28 ارديبهشت 1391

تولد ملیکا کنسل شد

سلام قشنگ مامانی درست سه روز مونده به اولین تولد ملیکا عمه ی بابایی فوت کرد و همه چی بهم ریخت و مراسم جشن تولد ملیکا خانم کنسل شد خیلی ناراحتم اخه همه کارمو کرده بودم همه کارت ها رو پخش کرده بودم همه کارهایه تزیینات کلاه تولد ها ... همه چی همه چی حتی کیک هم سفارش داده بودم ولی با فوت عمه دیگه جشنی نمی گیرم و قرار شد بزاریم بعد چهلم و اون موقع جشن بگیریم انشالله ایشالله خدا تمام رفتگان رو بیامرزه مخصوصا عمه ی بابایی رو و به امید خدا بتونم واسه دخترم یه تولد خوب بگیرم فعلا که خورده تو ذوقم و حال خوبی ندارم ولی از خدا می خوام که ناشکری ندونه و بد از بدتر نشه خود خدا میدونه که تو دلم چیزی نیست و اصلا نمی خوام ناشکری کنم چون ممک...
27 ارديبهشت 1391