کارایی که ملیکا می کنه

دوستداشتنی مامان سلام

قشنگ مامان روزها داره میگذره و هر روز تو بزرگتر می شی و چیزهای تازه یاد می گیری و من و بابا  رو متعجب میکنی،تازگی هم عادت کردی وقتی داری شیر می خوری انگشت نشونه ی مامان رو محکم میگیری و تکون میدی و تا آخر شیر خوردن انگشت مامانی رو ول نمی کنی،از خوشحالی ضعف میکنم وقتی شروع می کنی به تند تند شیر خوردن شکموی مامان

برات نگفتم که چقدر تلویزیون دوست داری از همون یک ماهگی وقتی تلویزیون روشن بود همینطوری زل می زدی و نگاه می کردی بعد کم کم شروع کردی با تلویزیون حرف می زدی و گاهی وقتا ذوق زده هم می شی و تند تند دست و پاهات رو تکون میدی و صدا در می یاری. خونه مامان جون که میریم اگه تلویزیون روشن باشه  به هیچ کس توجه نمی کنی و فقط تلویزیون نگاه میکنی تو جمع که هستی می گردی و مامان و بابا رونگاه می کنی،قند تو دلم آب می شه وقتی می بینم تو جمع همه اش نگاهت به مامانی هست، دلم میخواد همون موقع کلی ماچت کنم ولی جلوی خودم رو می گیرم،آخه تا حالا نذاشتیم کسی تو رو ماچ کنه،چون پوست خوشگلت حساس هست و خیلی زود قرمزمی شه

الهی دورت بگردم بعد ظهری شیر که خوردی خواب نرفتی ولی اروم بودی گذاشتمت سر جات تا یه کم کارایه عقب افتاده ام رو انجام بدم

همچنان به قلتیدنت ادامه می دی و تو این زمینه هم کلی پیشرفت کردی مثلا وقتی دمر می شی با پاهات شروع به چرخوندن خودت میکنی و کم کم داری یاد می گیری که خودت رو به سمت جلو هل بدی،الهی قربون تلاش هات بشم مامانی

ملیکایه مامان امروز 4 ماه و بیست و شش روزش هست