دو سالگی و دوره ی استقلال
دو سالگی رو گفتند شروع دوره استقلال بچه ها ولی بچه نمی دونه چجوری استقلالش رو بیان کنه و یه جورایی رفتارهای لجبازانه پیش میاد که بعضیهاش واقعا عجیبه و ادم می مونه چجوری برخورد کنه... تو این قسمت می خوام چند تا از تجربیات خانواده سه نفری خودمون رو در این رابطه بگم .... این رفتارا اقتضای سنه و امیدوارم مامان و بابای خشنی به نظر نرسیم چون تو کتابا گفته باید برخوردهای جدی تو این مواقع کرد که بچه 2 ساله رفتار صحیح و غلط رو تشخیص بده.....
اولا بگم کلا این روزهای ما شده نه نه نه ... هر چی که با نه شروع بشه... نمی خورم, نمی خوام, نمی ام, نمی رم, نمی پوشم, نمی خوابم..... خلاصه کلمه ای که بیشتر از هر چیزی تکرارش میکنی... اینقدر برات جالبه حس استقلال که حتی به پیشنهادات جالب ما هم توجه نمی کنی و اولش میگی نه که یهو متوجه میشی ای بابا اینو که خودت می خواستی
مورد اول::::: مامان و ملیکا ظهر در خانه
داشتم غذا درست می کردم و ملیکا هم اشت تو اشپزخونه شیطونی می کرد اشتباه من این بود که سیب زمینی ها رو گذاشتم پایین تا بشینم و پوست بکنم و نگین نگین بکنم که اومدی کنارم و یه رنده اوردی و شروع کردی به کمک دادن به من البته با رنده کردن و خرابکاری و من هم هی می گفتم نکن دست نزن و تو هم انگار نه انگار واسه همن سریع تر انجام دادم تا تمام سیب زمینی ها تموم بشن ولی همین که دید دیگه سیب زمینی نیست غذا رست می کرم ....اونم شروع به داد و هوار و به قول کتابها قشقرق به پا کرد که باید بدی .... نزدیک یک ربع جیغهای وحشتناک میزد و میگفت باید بدی و .... باهاش حرف می زدم می خواستم ارومش کنم بدتر جیغ می زد .... می کوبید رو شیشه و می گفت بده... ولی سعی کردم تحمل کنم ... وسطاش خندم هم میگرفت .....با عصبانیت رفت صندلی خودش رو اورد و رفت روی اون و مثلا با اون برداره که دید دستش نمیرسه ... زیر چشمی هواسش به من هم بود ... بعد رفت صندلی ناهارخوری رو بیاره .... خندم گرفته بود ولی جلوی خودم رو گرفتم.... البته خودش هم خسته شده بود و فهمیده بود دیگه خواسته اش رو انجام نمی دم
خلاصه بغلش کردم و توضیح می دادم که کارت اشتباهه و با گریه کردن و جیغ زدن من حرفت رو گوش نمی دم و از کارای خوبش گفتم و اینکه چقدر دختر خوبیه و من دوستش دارم
مورد دوم:::::: شب در کنار مامان و بابا در مورد گوشی موبایل که دوباره از این برخوردا کردی ولی زودتر ساکت شدی چون میدونستی بابا جدیتره ولی بازم قضیه گریه و جیغ رو داشتیم
مورد سوم::::: موقع خداحافظی از خونه مامان بزرگ
یه موردی هم که نمی دونم اصلا باید حساسیت به خرج بدم یا نه... اینه که از خونه کسی چیزی بخواهی برمیداری و می خواهی بیاری .... و اگه من نزارم و از تو بگیرم .... چشمتون روز بد نبینه شروع به یه جیغهایی می کنه که نگو ...
من همیشه بعدش که اروم میشی کلی قربون صدقت میرم و از خوبیهات و رفتارای خوبت میگم و به کارای خوبت اشاره میکنم و همش میگم خیلی دوستت دارم و از این حرفا..... جالبش اینه که یاد گرفتی خودت زودی میگی ببخشید
مورد چهارم: نیمه شب در اتاق خواب
یه شب نصفه شب بیدار شد و با گریه ازم خواست از اتاق خواب بریم بیرون و کارتون بزارم .... من فکر کردم خواب بد دیده و گولش رو خوردم و اوردمش بیرون که 2 ساعت بیخوابمون کرد... صبح که بیدار شدیم بهش گفتم کارت اشتباه بوده و از این حرفا و بازم عذرخواهی کرد و گفت دیگه نمی کنم.... ولی بابا بهم گفت اشتباه کردی این داره الکی بهونه میگیره... من قبول نکردم گفتم بچه خوابه نمیشه که نصفه شبی برنامه تربیتی راه بندازیم
ولی جونم براتون بگه که دقیقا فردا شبش هم یهو بلند شد بالش به دست بیا بریم بیرون لالا.... من هم فهمیدم بله فیلم جدیدشه گفتم نمیشه و یکم نازش کردم و بغل دیدم نه داره بدترش میکنه و یه گریه هایی سر میداد که واقعا دلم کباب می شد.. هق هقی می کرد که بیا ببین انگار مادرش مرده.... هی می خواستم ارومش کنم جواب نمی داد اخرش شوهرم دعواش کرد و من هم رومو برگردوندم تا خودت اروم بشی این شد که دیگه تکرار نکرد... خدایی نصفه شب رو اصلا نمیشه تحمل کرد که بخوایی اذیت کنی و لجبازی
مورد پنجم :بی خوابی شبانه
شبها انگار نه انگار باید بخوابی هی من تی وی رو خاموش می کنم تو روشن من لامپ ها رو خاموش و تو روشن دیگه می مونم چکار کنم می گم خودمو بزنم به بی خیالی و بخوابم تا تو هم بخوابی ولی از اونجایی که تو خیلی زرنگی نمی زاری بخوابم و هی بهونه می تراشی مثلا می گی اب می خوام اب می ارم یه هو می گی پسته می خوام پسته میارم می گی شو که همان شکلات هست بیار شکلات میارم می گی جیش دارم اینقدر دستو می دی که از پا می افتم وقتی هم بهت می گم بیا بخواب و اذیت نکن یه جیغ دادی می کنی که نگو البته این کار زمانی که روز خوابیدی انجام می دی واسه همین من طول روز خسته ات می کنم تا زود خواب بری
مورد ششم : بیرون رفتن
هر بار که می خواهیم بریم بیرون شما یه بهانه ای واسه گریه کردن داری یا لباسی که من می خوام تنت کنم نمی پوشی یا می گی باید اسباب بازی هامو بیارم کاشکی یه چیز کوچیک می خواستی بیاری مثلا امروز گیر داده بودی سه چرخه ات رو بیاری و هی جیغ و داد می زندی که ماشین ماشین که منظورت سه چرخه بود
مورد هفتم: بازی کردن با مامانی
مثلا دیشب گیر داده بودی که من باید بیام و با تو اسب سواری کنم که البته منظور از اسب نشستن روی متکا هست و من هم با تو بازی می کردم و تا می خواستم برم به کارام برسم گریه می کردی و جیغ می زدی که بشین بشین و من دیدم داری خیلی قلدری می کنی حرف گوشت نکردم شما هم عصبانی شدی شروع کردی به بهم ریختن خونه و انداختن صندلی ها
مورد هشتم :
مورد نهم :
مورد ...............
تا دلتون بخواد مورد وجود داره که ملیکا خانم داد و هوار بزنه و جیغ بکشه و گریه ی صدا دار بکنه این روزها به خاطر کار بابا جواد بیشتر اوقات من و ملیکا تو خونه تنها هستیم واسه همین خیلی خیلی دارم اذیت می شم و یه وقتایی واقعا دارم کم میارم و می زنم زیر گریه بعد که به خودم میام می بینم ملیکا داره ارومم می کنه
خدایه مهربون بابت همه چی شکرت