پرژه ی از شیر گرفتن در 2 سال و 7 روزگی
ملیکای نازم عسلم الان سه روز است که شیر نخوردی و تو ترک هستی(البته دیشب خیلی خیلی کم خوردی اینم وقتی دیدم هی منو بوس می کنی و نازم می کنی واز من می خوای بهت جی جی بدم و اصلاگریه و یا جیغ نمی زدی دلم نیومد بهت شیر ندم اخه خودم هم خیلی دلم به شیر خوردنت تنگ شده بود ولی خیلی زود ولش کردی و رفتی سراغ بازی) .
قربون اون صبوریت بشم عسل مامانی خیلی برام سخت بود از شیر بگیرم خیلی سخته هم برای شما هم مامانی ...
چند بار اومدم شروع کنم ولی میترسیدم و مینداختمش برای بعد ...آخه گلم روزای آخر وابستگیت خیلی زیاد شده بود و همش میچسپیدی به جی جی و می خوردی و منم پیش خودم میگفتم محاله ملیکا از جی جی به این زودیا جدا شه ...
همش پیش خودم می گفتم باید دوسال کامل بهش شیر بدم انگاری دینی گردنم بود و از ابتدا چون شیرم کم بود از خدا می خواستم که بتونم به دخترم شیر بدم و خداوند هم یاری کرد و من تونستم به دختر ٢ سال کامل شیر بدم
درست بعد از مراسم جشن تولد دوسالگیش شیر خوردنش رو کم کردم و فقط انداختم واسه شب و از روز جمعه ٣وم خرداد ١٣٩٢ در ٢سال ٧ روزگی دیگه شیر نخوردی و تا الان که ٣ روز گذشته با موفقیت پیش رفته.(البته شب اول خیلی اذیت کردی و تا خود صبح بیدار بودی و روزش هم عصبی بودی واسه همین نمی زاشتم تو خونه بمونی و تو این روزها یا خونه مامان جون بودیم یا پارک یا تو خیابان در حال قدم زدن تا اصلا فکر خوردن شیر نیافتی و کم کم شب هم بهتر باهاش کنار اومدی و خودت می خوابی البته ساعت ٣ تا ٤ صبح می خوابی و من حسابی داغون شدم
عزیزم انگاری من تو ترکم اینقدر دوست دارم که بهت شیر بدم که نگو .منم به این همه وابستگی عادت کرده بودم به این همه عشق دلم می خواد دوباره برمی گشتم عقب و تو عاشقانه بغلم کنی و با چشمات بهم بگی مامان دوستت دارم پس به من شیر بده و در هین شیر خودن موهاتو نوازش کنم و هی دستایه کوچولوتو که مامان رو ناز می کنه ببوسم .عزیزکم کاشکی تا هر وقت دوست داشتم می تونستم بهت شیر بدم اخه من که شیر دارم و تو هم که دوست داری پس چرا باید از شیر بگیرمت .
اصلا دوست نداشتم از روشهایی که مامان ها دیگه برایه از شیر گرفتن بچه شون استفاده می کنن به کار بگیرم مثل چسب زدن و یا مو چسبوندن یا فلفل و یا قطره تلخک و....دلم می خواست دخترم با این قضیه منطقی کنار بیاد واسه همین وقتی اخرین بار که روز جمعه بود وقتی بهش شیر میدادم خیلی باهاش حرف زدم و گفتم دیگه بزرگ شدی و نباید شیر بخوری اولش هی می خندیدی و می گفتی بوزگ و دستاشو میاورد بالا یعنی بزرگ شدم . و از اون شب شیرت ندادم شب اول خیلی اذیت کردی ولی الان که ٣ روز گذشته خیلی بهتر شدی .یه وقتایی می ایی تو بغلم و هی نازم می کنی و دلت می خواد شیرت بدم ولی وقتی می گم بزرگ شدی فورا می گی شیشه یا می گی شیر و من هم سریع بهت شیر اماده می کنم و میریزم تو شیشه و تو می خوری الهی قربونت برم که این قدر دختر بادرک و باهوشی هستی.ممنون که داری با این قضیه کنار میایی .
آره دختر گلم هیچ کاری نشد نداره هر چند سخت بود ولی بالاخره تونستیم هم من و هم شما ...
این نشون میده که گل دختر مامان دیگه بزرگ شده و وارد یه مرحله دیگی از زندگیش شده.
تو این یک ماه خیلی تغیر کردی تونستم از پوشک بگیرمت و الانم دیگه شیر نمی خوری خدایا شکرت
ایشالا همیشه سالم باشی و شاد یکی یه دونه مامانی.