مقایسه کردن
منم از اون دست مادرها بودم كه اوايل ملیکا رو با ديگران مقايسه مي كردم. از جلو بودنش در برخي موارد حسابي ذوق مي كردم و از عقب بودنش تو بعضي كارها خيلي غصه مي خوردم. ولي الان ديگه حسابي با روحيات و توانايي هاش اشنا شدم و فهميدم كه شخصيتي منحصر به خودش داره. اخلاق، رفتار و توانايي هايي مخصوص كه دليلي نداره ديگران هم اونا رو داشته باشند و بالعكس.
بچه ها بالاخره دير يا زود همه به نقطه اي مي رسند كه راه مي افتند و حرف مي زنند و غذا مي خورند و ... و يك عمر مجبور شبانه روز اين كارها رو تكرار كنند پس مقايسه اشون در دير يا زود شدن انجام اين كارها اهميتي و نتيجه اي نداره.
بدست آوردن اين توانايي براي مادراني كه خيلي وسواسي و حساس هستند خيلي سخته ولي وقتي به اين مرحله از توانايي ميرسي چيزي كه خيلي ناراحت كننده است اينه كه ديگران شروع مي كنند به مقايسه بچه ات با سايرين. واقعا آزار دهنده است. من كه هنوز ياد نگرفتم با همچين آدمايي چجوري بايد برخورد كنم.