ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

توانایی ها علاقه مندی ها در یک سال ده روز

1391/3/10 11:32
نویسنده : مامان
436 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

این روزا خیلی اذیت می کنی و از صبح تا شب من باید دنبالت باشم تا کار خطرناکی نکنی دیروز صبح دانشگاه کلاس داشتم بعدش هم رفتم خرید واسه روز مرد واسه مردهایه زندگیم (بابایی و بابا جون و پدرشوشو) که البته هنوز واسه بابا جون چیزی نگرفتم . بعد اومدم خونه که خاله ستاره پیشت بود و بعد خاله سمانه هم اومد و بعد نهار رفتن بابایی هم رفت سر کار و من و تو از 4بعدازظهر تا 12 شب تنها بودیم و تو حسابی منو اذیت کردی به حدی که یک بار اشکم رو در اوردی این روزا واسه خاطر شیطنتهایه تو وقت نمی کنم بیام بنویسم الان هم تو خوابی و من تونستم بیام. می خوام از شیطنتهایه تو بنویسم از کارهایی که تو یک سال ده روزگی انجام می دی:

جدیدا با انگشت اشاره ات به صورت من و بابایی دست می زنی و بیشتر ناخنت رو می کنی تو چشمامون و با یه کنجکاوی خاصی نگاه می کنی

تا تلاش هایه زیادی که مامان جون واسه راه رفتنت می کشه تازه تونستی دو قد بدون کمک برداری ولی با گرفتن یک دست به دیوار یا هر تکیه گاهی خیلی تند تند راه می ری ولی هنوز مستقل نمی تونی راه بری

خیلی قشنگ بوس می کنی و تا می گم مامان رو بوس کن علاوه بر اینکه مثل قبل صورتت رو به صورتم نزدیک می کنی با لبهات هم بوس می کنی البته بیشتر تف مالی می کنی

در یک سال و 8 روزگی با مامان جون بردیمت تا واکسن یک سالگی بزنی اخه قبلش اسهال استفراغ بودی واسه همین گذاشتم خوب بشی و دیر بردمت واسه واکسن یه کم گریه کردی و زود اروم شدی این واکسن رو تو دستت زدن

تازه گیها دندون هشتمت هم سر زده الان 4 تا دندون بالا داری 4 تا پایین خیلی ناز و خوردنی شدی مخصوصا وقتی موشی می خند ادم می خواد بخورتت

هر جور پارچه ای گیرت بیاد از روسری گرفته تا لباسو حوله ... برمی داری و هی تلاش می کنی که سرت کنی اینقدر این کارو تکرار می کنی که من از این همه پشتکارت تعجب می کنم و میام درست سرت می کنم ولی تو ناراحت می شی و از سرت برش می داری و دوباره تکرار می کنی انگاری می خوای خودت انجام بدی

دایره لغاتت پیشرفته تر شده و کم کم می خوای کلمه دو تا سه حرفی هم بزنی مثل دَک:دکی بَبَ:خوراکی  بابا :بابا  ماما: مامان    دَس دَ دَ: دست   آب :آب   تاتا:تاب و حروفی مثل ک گ و بوووو گاگا کا رو هم می گی در کل معنی حرفهایه منو درک می کنه و بیشتر وقتها وقتی که چیزی می خواد منو متوجه می کنه

از شیطنتهایه دیروزت اینکه چون می خواستم اشپزی کنم و تو نا ارومی می کردی و دلت می خواست کنارت باشم من هم تو رو بغل می کردم و دو تایی اشپزی می کردیم چون می ترسیدم روغن روت بپاشه تو رو گذاشتم کنار اسباب بازی هات و دو تا شکلات کاکائویی دادم دستت که مطمئن بودم نمی تونی بازشون کنی حدود 10 دقیقه اروم بودی و صدایی ازت نمی اومد که ترسیدم اومد ببینم چکار می کنی که دیدم با دندونهایه موشیک شکلات ها رو باز کردی و داری تند تند می خوری کل دست و پا و صورتت کاکائویی شده بود و من هر کار می کردم ازت بگیرم جیغ می کشیدی و می زدی زیر گریه و من هم گذاشتم هر کار دلت خواست بکنی و تو حسابی از این کارت لذت می بردی بعد بردمت دست و پاهات رو شستم و لباسهات رو عوض کردم این بار گذاشتم تو اشپز خونه تا بیشتر حواسم بهت باشه همین که داشتم به غذا سر می زدم رفته بودی سر گوجه ها و همشون رو دندون دندون کرده بودی ازت همشون رو گرفته و تو دوباره گریه کردی  چون هنوز غذا اماده نشده بود واسه همین یکی رو دادم تا باهاش بازی کنی و تو هم حسابی لباسهات و دست و پات و اشپزخونه رو گوجه ای کردی دوباره دست و پات رو شستم و گذاشتمت تو اشپزخونه و چند تا کاسه بشقاب بهت دادم تا باهاشون بازی کنی ولی تو رفتی سر کابینت و تمام ادویه ها رو ریختی وسط اشپزخونه و تمام گل ختمی گل گاوزبان .... همه رو ریخته بودی و چون دست و پات خیس بودن همشون به دست و پات چسبیده بودم من با دیدن این صحنه خیلی عصبانی شدم و تو رو دعوا کردم و تو ناراحت شدی و زدی زیر گریه دوباره بغلت کردم و دست و پات رو شستم ولی تو نمی زاشتی چیزایی که ریختی جمع کنم و هی می اومدی توشون به هر ضربی بود اونجا رو تمیز کردم و تو رو اوردم بیرون و از بس از دستت خسته شدم بی خیال بقیه اشپزی شدم و کنار تو دراز کشیدم  و تو هم از اینکه کنارت هستم خوشحال بودی ولی اینقدر بهم وابسته شدی که نمی تونم حتی برم دستشویی و همش باید کنارت باشم و تا واسه انجام کاری از کنارت برم می زنی زیر گریه ولی وقتی کنارت باشم اروم ارومی اینم شده مشکل من که نتونم به هیچ کارم برسم

راستش رو بخواهی به یه استراحت احتیاج دارم به یه روز کامل خواب وای خدایه من یعنی می شه  ههههههه . دختر گلم اینا رو نوشتم که بعدا با خوندنشون بدونی چقدر شیطون بودی و چقدر مامانی رو اذیت می کردی البته من هیچ توقعی ازت ندارم فقط دلم می خواست بنویسم

پی نوشت: تو اون قسمتی که تو ادویه ها رو ریخته بودی و به دست و پاهات چسبیده بودن اینقدر ناراحت شدم که زدم زیر گریه و تو با تعجب منو نگاه می کردی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)