غذا خوردن ملیکا
سلام عزیزه مامانی
امشب مامان جون و بابا جون و خاله سمانه و دایی مرتضی و خاله ستاره خونمون بودن و تو حسابی باهاشون بازی کردی امشب ابگوشت درست کرده بودم و بابایی حسابی بهت ابگوشت داد و تو می خوردی
هر چیزی که بهت میدم می خوری مخصوصا لیمو شیرین و سیب رو خیلی دوست داری حریره هم می خوری و سوپ و ابگوشت رو خیلی دوست داری و با یه لذت خاصی می خوری و با خوردنت اواز هم می خونی که نشون می ده حسابی داری از غذا خوردن کیف می کنی و لذت می بری وقتی دارم چیزی دهنت می کنم خیلی خوشحالی و فرصت نمی دی تا قاشق رو دوباره پر کنم یعنی یه کم که دیر می کنم شاکی می شی و می زنی زیره گریه ولی تا قاشق به دهنت می رسه می زنی زیره خنده ای شکموووووووووووو
از دیروز تو یه کم سرما خوردی و منو هم سرما دادی و الان من حسابی سرما خوردم و خیلی کسل و بد حالم ولی اصلا به رسیدگی به تو کم نمی زارم ایشالله به همراه تو دختره گلم خوب بشیم
الان تو اروم گرفتی خوابیدی ولی من باید واسه کلاس فردا خودمو اماده کنم پس فعلا باییییییییییییییییی