ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

این روزهایه ملیسا خانم)ملیکا خانم

1391/3/22 20:09
نویسنده : مامان
409 بازدید
اشتراک گذاری
کوچولوی من، ملوسک من  سلام . فرشته کوچولوی من خیلی دوست دارم عزیزم عاشقتم .

 خوشگلم مامانی و ببخش، این چند وقته مامانی خیلی خسته است خیلی بی حوصله است . کار زیاد کم خوابی همه و همه جمع شده تا من یه مامان بد اخلاق بشم که ناز دختر ملوسش و کم می کشه، با عروسکش کمتر بازی می کنه، کمتر بیرون می برتش .

عزیزم تو بهترین هدیه آسمونی هستی ولی من لیاقت داشتنت و ندارم . الان که یاد دیروز می افتم که کلی گریه کردی تا کاسه ابگوشت بابایی رو بریزی و من نزاشتم و اروم زدم پشت دستت از دست خودم عصبانیم مامانی منو ببخش ولی اینروزا خیلی شیطون شدی و از وقتی که گذاشتم خودت غذا بخوری خیلی مامان رو اذیت می کنی و حسابی کثیف کاری می کنی و همیشه به ظرف خودت قانع نیستی و دلت می خواد ظرف غذایه من یا بابایی رو برداری و بریزشون رو زمین  .......د هر صورت دیروز خیلی از دستم ناراحت و شروع کردی به گریه کردن .دختر گلم نتونستم آرومت کنم و تو مدام گریه می کردی تا اینکه بابایی اومد و رفتی پیشش و آروم شدی . بعد هم که اصلا صدات در نیومد و شیطونی نکردی تا من کلی واسه ات شعر خوندم و آخر سر پیشیه تونست با میو میو و بع بعی با بع بع کردنش لبخند و روی لبات بیارن. الان که بهش فکر میکنم کلی قصه و غم می آد تو دلم

عروسک مامان چقدر ددری هستی تا بیکار می شی یاد ددر می افتی و می آی سراغ ما ددر ددر وقتی هم که از بیرون می آی بهت می گم ملیسا کجا رفتی صدات و نازک می کنی و می گیی" ددر"

عروسک مامان شیرین کاری ها و شیطنت ها زیاده تا جایی که بتونم همه رو واسه ات می نویسم البته اگه حافظه و این ذهن شلوغ یاری کنه.

بعد از ظهری رفته بودیم تولد و تو هم حسابی خوشحال بودی و همش در حا نی نای نای بودی تازه نی نی عمو اینا هم بود و تو همش می رفتی سمتش و می خواستی بوسش کنی و اون نی نی می ترسید و می رفت کنار و تو هم عصبانی می شدی و میزدی تو سرش و گریه نی نی رو در میاوردی و تا اون گریه می کرد تو هم گریه می کردی واسه همین همش مواظب بودم نری سمت نیایش و گریه اش رو در نیاری

امروز یک دونه پفک به ملیسا دادم تا بخوره خیلی خوشش اومد  اینم از زبون ملیسا (ملیکا ) " نمی دونم چرا مامانی مهربون شد و بهم پفک داد خوردم خیلی خوش مزه بود خوش به حال شماها چه چیزهای خوش مزه ایی می خورید . دیگه چه چیزهایی میخورید و به ما نی نی ها نمی دید. این من و اولین پفک زندگیم "

ملوسک من فرشته من عاشقتمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)