یه جشن سه نفره
سلام فسقلی مامانی
امروز یه عالمه کار دارم اخه می خوام بابایی رو سوپرایز کنم اخه اولین جشن سه نفره ی ماست . من هر سال تولد بابایی همه عمه عموها رو دعوت می کردم و حسابی بابایی رو غافلگیر می کردم ولی امسال واسه خاطر اینکه فردا وفات رسول اکرم و بعدش هم امام رضا درست ندونستم این جشن رو بگیرم واسه خاطر همین به کسی نگفتم البته مامان جون و خاله سمانه میان خونمون
امسال با سالهایه پیش فرق داره اره امسال ما سه نفر شدیم و باید تو این شب من حسابی از خدای خودم واسه دادن این دو هدیه ی زیبا اول بابایی و دوم ملیکا دختر قند عسلم تشکر کنم
خدا جون دوستت دارم اینقدز زیاد که نمی تونم بگم ....خدایا بابت این نعمت هایه خوبت بابت سلامتی بابت خوشبختیم و بابت تمام لحظه هایه شیرین و خوب زندگیم شکر
وقتی هر سه می خندیم خواهم دانست تو در کنار مایی و بدون تو
عشقی نیست ،حتی در لبخندی بر لب.
ملیکا و مامان و بابا