ملیکای 20 ماهه
الان که میخوام اینجا مطلب بنویسم 4 بهمنه البته الان ساعت 30/2 شبه پس 5 بهمنه و 7 روزی هست که دخترکم 20 ماهه شده
ببخش دخترم که با تاخیر 20 ماهگیت رو تبریک می گم
ولی این سری میخوام خیلی بنویسم تا جبران همه نا نوشته های قبلی بشه
هیچوقت فکر نمی کردم به کسی انقدر وابسته باشم
هیچوقت فکر نمی کردم کسی رو انقدر دوست داشته باشم و عاشقش باشم
هیچوقت فکر نمی کردم نتونم حتی یک لحظه از کسی جدا بشم
ولی...
الان می بینم دنیای مادرانه خیلی متفاوت تر از دنیای دیگرانه
دلم هر لحظه و هر ثانیه واسه شیرین کاریهای دخترم قنج میره
روزی 100000 بار بغلش میکنم و فشارش میدم و بوسه بارونش میکنم اونم نه از اون بوسه های معمولی از اون بوسهای سفت و آبدار و محکم که لااقل به دلم بچسبه و البته گاهی دختری خودش رو به زور از زیر دست و پای من میکشه بیرون و خودشو نجات میده
ملیکای عزیزم به لطف خدا 20 ماهه شد
20 ماهه که من مادرم و هر ثانیه ش برام شیرین و لذت بخش بوده
20 ماهه که فضای خونمون پره از صدای خنده هاش و شیطنتهاشو و بازیهاش
وای که چقدر صدای خنده هاشو دوست دارم وقتی با باباش بازی میکنه
ملیکا جونم چند وقتیه که خوابش بهتر شده! دیگه شبا 1تا2 میخوابه و خیلی کم پیش میاد که دیگه تا صبح بیدار شه واسه شیر ولی از اونور صبح ساعت 8 و 9 بیدار می شه شیر می خوره و دوباره می خوابه تا 10 یا 11 اون موقع بیدار می شه و صبحانه می خوره و شروع می کنه به بازی و نگاه کردن تلویزیون و من نهار درست می کنم و وقتی بابایی از سر کار میاد نهار می خوریم البته شما تا بابایی میاد یه میان وعده هم می خوری و وقتی حسابی با بابایی بازی کردی سه نفری یه چرت عصرونه می زنیم و بیدار می شیم و زندگی همچنان ادامه دارد
عسلک من تا یه حدی حرف میزنه
وای که که چقدر شیرین زبونه این بچه
برق = بَخ
قند = اَ ( از دستش اصلا نمیتونیم قندون بیاریم وسط از بس که قند میخوره هر چند تا چایی می بینه میگه اَ اَ اَ )
کفش = کَف
سلام = تلام
آب = آب
نون = نون
عکس =عس
عمه = عمه
عمو = عم
دایی=دایی
مامان و بابا
جواد=جوااااا
میمون=میمو
بعبعی=بع
هاپو=هاپ
یک دو سه چهار پنج شش هفت هشت نه ده =اِک دو سه چار پن شیش هپت اَشت نو دَ
جوجو = دودو توتو
سس = سس ولی به زبون شیرین خودش (س) رو یه کم شکل (ش) تلفظ میکنه
دوست = دوس
دَدَ = اَدَ
پول=پو
فاطمه=فا
مریم=مَ
خاله=خا
ماشین=ما
الو=الو
چیبس=چیس
شکلات=شو یا چو
پسته=پس(تا بهش پسته می دم می گه پوس باز تا براش پوست کنم)
پرتقال=پو
سیب=سیب
بوف=بوف
دعوا=دَدَوا
گریه=گِگه
اقا=آآققا(خیی ق رو می کشه)
درس=دس
گل=اُل یا دُل
توپ=توپ
شیر=شی
بستنی=بس
آرایش=آریش
وخیلی کلمات دیگه
روزی 10 بار وسایلشو گم میکنه یا قایم میکنه و همیشه در حال جستجو و گشتنه
هر چیزی رو که بخواد بگه دربیار یا درشو باز کن میگه باز ! مثلا بخواد بگه کفششو دربیاریم میگه باز یا در یه شیشه رو باز کنیم باز پسته گردو و یا هر چیز دیگه رو می گه باز
میگم تو ناهار خوردی سرش رو به علامت اره تکون می ده
میگم خوابت نمیاد میگه اره
میگم موهاتو کوتاه کرد گریه کردی میگه اره
میگم مامانی قشنگ شده میگه اره
میگم منو دوست داری میگه اره
ولی میگم بریم دد می گه اره و سریع لباساشو میاره می گه پوش
موهاش و چشماشو دماغشو زبونشو گوشاشو دستاشو پاهاشو میشناسه و هر کدومو ازش میپرسیم نشون میده بیشتر اعضای بدنش رو می تونه تلفظ کنه و نشون بده
تازه مثلا وقتی میگم موهای مامانی کو موهای منو نشون میده
چشمای مامانی کو چشمای منو نشون میده
میگم جیگر من کیه میزنه رو سینه ش میگه مَ مَ مَ
عسل من کیه مَ مَ مَ
زندگیم کیه مَ مَ مَ
عکس کیه رو دیوار مَ مَ مَ
علاقه زیادی به سوییچ و ماشین داره
هر وقت که باباش تو ماشین نیست این باید جای باباش بشینه و رانندگی کنه و اگه بابایی باشه یا رو پاش می شینه یا رو صندلی جلو تنها و منم باید برم عقب بشینم
با هر کی بازیهای مخصوص خودشو داره
با من یه بازیهایی رو میکنه با باباش یه بازیهایی با خاله ها یه بازیهایی با مامانیش یه بازیهایی با بابا جون بیشتر از همه بازی می کنه
از صبح که بیدار میشه تا خود شب باید باهاش بازی کنیم و سرگرمش کنیم وگرنه آرومت نمیذاره
یکسره ازم نی نای یا به قول خودش نانا میخواد باید براش آهنگ بذاریم تازه حتما هم باید باهاش برقصی یا تشویقش کنی در کل دلش می خواد حواست بهش باشه
در کل دختر حرف گوش کنی هست مخصوصا وقتی جایی میریم خیلی مودب هست و همه ازش تعریف می کنن مثلا اگه من بگم مامان دست به چیزی نزن محاله دست بزنه و خیلی حرف گوش کنه هر چی شیطونی می خواد بکنه تو خونه می کنه نسبت به هم سن و سالاش کوچولو تر
موقع اوردن سفره کلی کمک می کنه از اوردن بشقاب و قاشق ...تو جمع کردن هم کمک می کنه
اگه ببینه دارم گرد گیری می کنم هی اصرار می کنه به اونم دستمال بدم تو جارو کردن هم همین مشکل رو دارم و باید دوتایی جارو کنیم اصلا تو هر کاری دخالت می کنه و می خواد کمک بده تو انداختن روفرشی هم خیلی اذیتم می کنه هی من پهن می کنه اون جمع می کنه البته فکر می کنه داره کمک می ده هههههههه
اگه یه جایی رو بهم بریزه و بهش بگم برو جمع کن گوش میده یا بگم کنترل رو بیار موبایلم رو بیار یا هر کار دیگه ای که متوجه بشه انجام می ده
شب قبل خواب اینقدر تلویزیون رو خاموش روشن می کنه که نگو ولی اخر خاموش می کنه و میاد کنارم تا خوابش کنم
برعکس تمام بچه ها اصلا نمیزاره واسش لالایی بخونم تا لالایی می خونم شیر رو ول می کنه و می خنده و همراه من می خونه و یه وقتایی جلو دهنم رو می گیره منم که عاشق خوندم مجبورم سکوت کنم تا شاهزاده خانم بخوابن
خیلی دختر محکم و تو داری هست وقتی می خوره زمین یا جایش به قول خودش بوف می شه اصلا گریه نمی کنه فقط می گه بوف و میاد و اشاره می کنه به اون جایی که ضرب دیده و از من می خواد با بوسش کنم تا خوب بشه فکر می کنه بوس کنم خوب می شه و اون جایی که بهش خورده رو می زنه
خیلی ناز بوس می فرسته
با اسب بازیهاش خیلی قشنگ بازی می کنه خیلی ناز اشپزی می کنه الکی چایی می خوره تازه به ما هم تعارف می کنه مخصوصا با عروسکهاش خیلی بازی می کنه
با قاشق و چنگالها و کلا ظرف و ظروف هم خیلی بازی می کنه و من یه وقتایی که تو اشپزخونه کار دارم واسه اینکه سرگرمش کنم یه عالمه ظرف میزارم جلوش تا سرگرم باش
البته ناگفته نماند بعضی وقتا هم یه کنجکاویها و خرابکاریهایی هم میکنه
یا یه سری شیشه ادویه رو برداشت خالی کرد رو زمین
یه میوه خوری خیلی قشنگ داشتم که از بالایه اپن انداخت شکوندش
تا حالا چند تا قندون رو شکونده
و تمام ادویه و مواد غذایی رو هم ریخته رو زمین
علاقه ی خاصی به ریختن برنج داره هر جا قایم می کنم جاشو پیدا می کنه و مشت مشت برنج برمیداره خالی می کنه رو فرش
منه بیچاره اگه در حال انجام کاری باشم و ملیکا با خودش مشغول باشه حتما باید بعدش کلی خرابکاری ازش جمع کنم
اگه لیوان اب ببینه می ره یه گوشه و هی دستشو می کنه توش و خودش خیس خیس می کنه و بعد که کلا خیس شد و اب لیوان رو تموم کرد میاد و لیوان رو بهم می ده و یه جوری ادم رو نگاه می کنه که قشنگ معلوم می شه یه کار بدی انجام داده و هی می گه خیس خیس و لباسشو می گیره و می گه دَر یعنی لباسم خیس شده در بیار و تا من لباسش رو در میارم که عوض کنم از دستم فرار می کنه و یه مصیبتی دارم تا لباس تنش کنم
عاشق دمپایی و کفش ادم بزگاست و همش تو خونه دمپایی پاش هست و تا من هم میرم تو اشپزخونه دمپایی رو میزاره جلو پام و می گه پوش پوش یعنی بپوشش.
رفتم واسش دمپایی خریدم ولی انگاری فقط دمپایی بزرگ دوست داره
ولی با همه این حرفا...
میتونم به جرات بگم هیچوقت تو زندگیم انقدر شاد و خوشحال نبودم
با دیدن ملیکای نازنینم انرژی میگیرم و شیرین ترین روزهای زندگیمو میگذرونم
غذا خوردنش هم یه کوچولو بهتر شده هر چند اینقدر میریزه که بعدش حتما باید جارو کنی ولی من راضیم که بخوره
عسلکم خیلی به شیر من وابسته شده از صبح تا شب یکسره در حال مکیدنه نمیدونم چجوری باید از شیر بگیرمش امیدوارم خیلی سخت نباشه هم واسه خودش هم واسه من
18 ماهگی هم آخرین واکسنشو زدیم که شبش و فردا صبحش یه کم تب داشت و دیگه از شر واکسن رااااااااااحت شدیم تا 6 سالگی
راستی از این کارتهایه باما که قبلا واسش گرفتم رو باهاش کار می کنم و چندتایی از تصاویر رو تشخیص می ده مثلا اعضای بدن . گل . آب . شیر. نون.پول.بستنی. توپ .
زندگیه من
نفس من
عمر من
شیرین من
عاشقااااااااااااااااانه و دیوانه واااااااااااااار دوستت دارم
دوستان ببخشید خیلی طولانی شد چشماتون درد گرفت .