ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

14 ماهگیت مبارک

1391/4/28 20:09
نویسنده : مامان
515 بازدید
اشتراک گذاری

ماهگیت مبارک دخترم

دیگه فقط آتیشه که توسط  ملیکا خانوم تو خونه ما سوزونده میشه.....خدارو شکر!!!!من وقتی این صحنه ها رو میبینم کیییییفففف میکنم....چون اصصصصلا از بچه ی بیش از حد ساکت و اروم و پژمرده و بدون حتی یه دونه شیرین کاری خوشم نمیاد....

دیگه کم مونده از دیوار صاف بالا بری خرگوش کوچولوی من...از مبل و میز و اینه که سهله...خیلی وقته میری بالا و وقتی فتحشون میکنی اون بالا میشینی و واسه خودت دست میزنی و ذوق میکنی ولی گاهی پاهاتو میاری بالا و میخوای مثلا از دیوار بری بالا تا دستتو برسونی به اپن مثلا!!!!!!!!!

از ترس شما جراءت ندارم یه لحظه رو زمین بشینم.آخه تا میشینم یه هو میای سراغم و همون اول بدون هیچ معطلی اول تل از تو موهام درمیاری حالا دیگه از هر راهی شد شد!!!مهم نیست مهم فقط اینه که دربیاد حتی اگه مامانی کچل شه!!!!از شدت کشیدگی!!!!بعدش  می خوای دوباره تو سرم بزاری و وقتی میزاری یه نگاه بهم می کنی و من می گم خوشکل شدم و تو می گی نه و دوباره تل رو بر می داری و این کارو هی تکرار می کنی تا وقتی که به نظر خودت مامانی خوشکل بشه

یه وقتایی میشنوم که با اهنگ و وزن خاصی که مختص شعر خوندنته میخونی نا نا نانا نانا ....

هر چیزی که بیاد دستت...اعم از کیف!عروسک!کلاه و ...تکونشون میدی و  میگی لا لا لا لا لا ....واسشون لالائی میخونی....

صبحا که از خواب میشیم با همدیگه..هنوزم که هنوزه من همون جمله ی جادوئی رو بهت میگم  که از اولی که تو وجودم ریشه دووندی صبحا داری میشنویش....

سللللللامممممممممم مامانی!شما هم با لبخندت جوابم می دی و من شروع می کنم به ورزش دادن تو و هی پاهاتو جمع می کنم و دوباره راست و می گم یک دو یک دو و تو هم می خندی و با من می گی دو دو

آخ که میخوام اون موقع بخورمت...

می ری سراغ کشو میز تلویزیون و محتویاتشو میریزی بیرون خودت قشششنگ مثل یه خانومممم!وقتی بازیت تموم شد تمام محتویات و بر میگردونی تو کشو!البته به شیوه ی خودت ههههههه

 من یکی که عاشق اخمتم این جور مواقع که میری اندر بحر مکاشفت!!!!!

یه چند قدمی تاتی تاتی  ور میداری  و دوباره میشنی زمین و شروع میکنی به چهار دست و پا رفتن!

ولی وقتی راه میری من و بابائی رو نگاه میکنی با دهن بازززززززز از سر ذوققققق و هیجان  و ما هم واست دست میزنیم و جیغ و هوررررررااااا میکشیم....بعدش خودتم ذوق میکنی و واسه خودت دست میزنی و هی خودتو تکون میدی و میرقصی و ....بعدش دیگه جو گیر میشی...یه هو میشینی زمین دوباره!

عاشق برف شادی هستی و از وقتی واسه تولدت دیدی هی می ری میاریش و به سمت من نگه می داری و خیلی ناز می گی تیس تیس یعنی صداشو در میاری و از من می خوای بریزم دیروز یادت رفته بود صداش چجوری هست و نمی دونستی چی بگی و می گفتی پیپ پیپ که وقتی واست زدم خوشحال شدی و گفتی تیس تیس تیس

 ای جون که اینقدر با نمک حرف می زنی

هنوزم به من وابسته ای شدیییییییددددددد!!!!!

خوشحالم از این قضیه....جای هیچ گله ای نیست!چون من یاد گرفتم که از دست چپمم به خوبی استفاده کنم و بازم یاد گرفتم که میشه با یه دستم خیلی خوب کار کرد!!!!!

کلا غذا خوردنت چندددد مرحله داره....

مرحله اول : ذوق کردن و جیغغغ کشیدن از سر خوشحالی خوردن!!!!به این صورت که غذاهه جلوی روت رو میزته!ولی شما اننننقدر غرق در شور و شعف هستی که دیگه دست از پا نمیشناسی و هی نیگا نیگا میکنی و ذوق میکنی.....

مدت زمان این حالت : ۵ الی ۱۰ دقیقه!

مرحله دوم : قاشق و چنگال و ورمیداری و میزاری تو غذاتو شروع میکنی به خوردن و بعد هر بار مزه مزه کردن آواز خوندن و شادی کردن و دست دسی کردن!که البته هنوز درست بلد نیستی و بیشتر قاشق خالی رو هی می خوری

 مدت زمان این حالت : ۵ دقیقه!

مرحله سوم : دیگه قید کلاس و پرنسس بودن و پرستیژ و میزنی و قاشقت یه طرف پرته زیر میز و چنگالت هم یه طرف دیگه!حالا دیگه دستهای پر توان میرسن به داد ملیکا و غذاش!!!!

مدت زمان این حالت : ۱۰ دقیقه الی یک ربع!

مرحله چهارم: می خوای با او دستایه کثیفت و اون قاشقت غذا دهن اطرافیات کنی و اونا رو از لذت خوردن بی بهره نکنی

مدت زمان : تا هر وقت موفق شدی هههههه

مرحله پنجم : بشقابتو میزاری رو سرت و همشو خالی میکنی رو سر و صورتت و گاهی هم  بشقابتو میگیری دستتو با شدت هر چه تمام تر پرتش میکنی پائین و از اون بالا نگاش میکنی و واسه خودت ذوق میکنی و خودتو تحسین میکنی بابت اینکه اینهمه قدرتمندی.....ولی خب اگه واسه همه لاتی واسه من یکی که شکلاتی!!!!چون من از شما زرنگترم!اون زیر یه روفرشی بزرگگگگگ پهن کردم که با خیال راحت اجازه بدم غذاهاتو بریزی پائین!!!

مرحله ششم : ..... هیچی دیگه!!!!وقتی چیزی واسه خوردن نداری!لباس و سر  و صورتتم که حسسسسسسسابی خوشگل شده!

مامان بغلت میکنه و میبرتت تو حموم یه راست!!!!

مرحله هفتم : میرم تو مهمونیها و پارکها و خلاصه هر چی محافل عمومی و خصوصی و .....بهم میگن....وا؟؟؟خانوم!!!!چقدر بچه تون ریزه!!!!!دکتر بردینش؟؟؟

مرحله هشتم :میرم دکتر و خانه بهداشت و بهم میگن خانوم!!!این بچه کمبود وزن نداره ولی خیییییییییلی ریزه!بیشتر بهش بخورانید!!!!!

 مرحله نهم : به هیچ وجهههه حاضر نیستی حتی یک قاشق من بزارم دهنت!!!!فقط و فقط خودت باید غذا بخوری!!!!حتی اگه بخوام یواشکی وسط بازی و شیطنتت غذارو بزارم دهنت متوجه میشی و نمیخوری!!!!

و نتیجه گیری از تمامی این مراحل :

دخترم !!! من خودم به شخصه اصصصصصصصصصلا حرف هیچ دکتر و بهداشتیار و خانوم همسایه و عمه و خاله و ... واسم مهم نیست!!!!مهم اینه که مطمئنم دخترم تمام مواد انرژی زا رو وارد بدنش میکنه و دوس دارم تاااااا همیشه همینجوری باربی خودم بمونی.....(الان بهت زیاد زیاد بدم؟فردا مجبورت کنم رژیم بگیری؟؟؟؟آخه این درسته؟؟؟؟؟من نمیدونم چرا همه عاشق نی نی های تپل مپلن ؟؟؟؟ و تصور میکنن چاقی = سلامت و خوش استیلی = مریضی؟؟؟؟؟)

 خب از مراحل غذا خوردنت که بگذریم .....میرسیم به حرکات و سکناتت....

وای خداااا ملیکایی هر کار ما میکنیم عینا همونو در جا تحویلمون میدی.

مثلا موقع نماز خوندن : کنار ما میری سجده!اصلا تا سجاده ی نماز و میبنی میری سجده!

هنوزم وقتی بیداری من جراء ت ندارم پامو تو این ۳ جا بزارم = حموم .wc . و بالکن!چون اگه رفتم این ۳ جا گوئی ملیکایی دیگر مادر ندارد!!!!!و از همون اول جیغ و داد و گریههههه!!!!

خیلی بابائیتو دوس داری....یعنی اگه جائی من باشم بابائی هم باشه ایشون و به من ترجیح میدی....میگم ملیکایی بیا بغل مامان با هم بریم دد!میگم مامانی؟بیا بغلم بریم بای بای؟میبینم دو تا دستتو حلقه میکنی دور گردن بابائی و نمیخوای بیای بغلم!!!!

تا صدای در هال میادش و بابائی در تیر رس نگاهت نباشه فوری بدو بدو میری سمت در و میری بغل بابایی

 عاشق سرچ کردن تو کیف من هستی و یه مدتیه باز کردن زیپم بلد شدی و خودت میری سراغش و باز ش میکنی و  ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

لیلا
29 تیر 91 1:23
ما آپیم گلم...


حتما میام
مهسا مامان باربد
31 تیر 91 17:39
مبارکه


ممنون از بازدیدتون