ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

عکسایه اواخر 8 ماهگی ملیکا

سلام وقتی مامانم این دو تا بالشت گرد رو واسم درست می کرد بهش می گفتم اضافی هستن و نمی خواد واسم درست کنی ولی واسه خاطر رسم و رسومات جهیزیه واسم اماده کرد ولی حالا فهمیدم خوب شد اینا رو دارم واسه اینکه ملیکا وروجک شیطون نتونه بیاد تو اشپزخونه ههههههههههه من و بابایی و مامان جون یه عالمه اسباب بازی واست خریدیم ولی تو با کنترل بیشتر حال می کنی چند روز پیش بابایی یه سری خرید کرده بود و من حواسم نبود ببرمشون تو اشپز خونه و تو رفته بودی سر نون و حسابی خورده بودی. خدا رحم کرد که طوریت نشده و تو گلوت گیر نکرده اخه خیلی خورده بودی این عکس مال همین عصری هست که تو داری کادوی ولنتاین بابایی رو نگاه می کنی(8 ماه 26 روزت ه...
27 اسفند 1390

عکسایه جدید ملیکا(اوایل 9 ماهگی)

سلام این عکسایه امروز ملیکا هست(9 ماه و 6 روزش). وقتی می فهمه که دارم ازش عکس می گیرم به سرعت به طرف من میاد تا دوربین رو ازم بگیره این چند تا عکس حرکات ملیکا موقع عکس گرفتن رو نشون می ده ای جون (عکس 9 ماه و 2 روزگی ملیکا بعد از حمام) فدات بشم خیلی کنجکاو شدی به همه جا سرک می کشی هر چی که زیر فرش یا مبل باشه می کشی بیرون و شروع می کنی به خوردنش مخصوصا اگه کتاب یا کاغذ باشه که حسابی ذوق می کنی . از بس به همه جا سر می زنی پشت در اتاق ها متکا و پتو گذاشتم تا نری ولی تو جدیدا مثل بلدزر از رو همه چی رد می شی تو این عکس تو فکر می کردی در بازه و خودتو بالا رسوندی ولی خوشبختانه در اتاق بسته بود (عکس امروز بعد از ظهر) ال...
27 اسفند 1390

عکس خواب ملیکا بعد از حمام

سلام عسلی مامان الان که دارم واست می نویسم تو اروم کنار شومینه خوابیدی البته خواب بعد از حموم . بردمت حموم و تو حسابی مامانی رو اذیت کردی اخه دیگه مثل قبل اروم نیستی و مثل قبل از اب بازی لذت نمی بری نمی دونم چرا ؟؟؟؟؟؟همش می خوای بیایی بغلم واسه همین زود می شورمت و زود میاییم بیرون  اینقدر عزیزو دوستداشتنی خوابی که از دلم نیومد عکست رو نذارم. تو این عکس 9 ماه و 19 روزه هستی ای جوووون ...
27 اسفند 1390

دوستتون دارم

دخترعزیزم خیلی دوستت دارم ،از روزی که تو رو دارم باتمام وجودم میفهمم مامانم چقدر واسم زحمت کشیده،پدرم چقدر دلسوزم بوده ... دخترم تورو باهیچی تو دنیا عوض نمی کنم .وقتی بهم خیره میشی،وقتی واسم میخندی،ازذوق می خوام وجودتو غرق بوسه کنم.از اینکه این همه به من نیاز داری احساس شعف میکنم.من عاشقانه کنارتم وعاشقانه ذره ذره زندگیمو به پات میریزم.  عاشق بابایی شدم و از عشق به اون به عشق به تو رسیدم،حالا شما دوتاموجود دوست داشتنی رو دارم که حاضرم واستون جونمو فدا کنم... ...
27 اسفند 1390

انگار بهشت همین جاست

مهربان کوچک من...میان دستهات که گونه های مرا پنهان می کنی انگار خدا همین نزدیکی هاست لبهات که گنگ و نامفهوم نام مرا صدا می زند و من غرق می شوم در رویاهام... انگار تنها من و تو و خدا معنی این راز را می فهمیم انگار بهشت همین جاست...جایی که بابایی  چشمهای خندانش را به تو دوخته ... آغوشی که تو را لبریز می کند و مرا عاشق و تو که با نگاههات انتهای وجود مرا می کاوی ... من که غریبم و هنوز نمی دانم این منم که تو را می خواهد و محتاج ، یا تو و دستهای کوچک تو...به ما بوی بهشت می دهد تن تو ...بوی بهار نارنجهایی که هر سال می آید و می روند...اما این بهشت ماست که همیشه ماندنی است اتاق کوچک تو تنها روزنه ای است به نداشته های من...
27 اسفند 1390

کارایه جدید ملیکا تو 9 ماهگی

سلام قند عسلم این روزا خیلی بامزه و خواستنی شدی هر چند همیشه واسه من عزیزترینی ولی حالا خیلی خوشمزه تر شدی یه کار تازه یاد گرفتی وقتی بهت می گم بوس بوس بوس لپایه نازتو می زنی به صورت مامان انگاری داری بوس می کنی این کارو تازه دیشب یاد گرفتی هرچند جلو کسی منو ضایع می کنی و اصلا به روی خودت نمی اری ولی وقتی تو خونه با هم هستیم خودتو واسم لوس می کنی و هی مامانی رو بوس می کنی . کافی یه اهنگ به گوشت برسه همین جور نشسته شروع به نی ناش ناش می کنی همچون دستایه کوچیکت رو تکون می دی که قند تو دلم اب می شه . خیلی دوست داری منم باهات نی ناش ناش کنم و یا بغلت کنم و با هم نی ناش ناش کنیم در کل با شنیدن یه اهنگ که واست فرق نمی کنه چه اهنگی با...
27 اسفند 1390