ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

عکسایه اواخر 8 ماهگی ملیکا

1390/12/27 11:07
نویسنده : مامان
427 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

وقتی مامانم این دو تا بالشت گرد رو واسم درست می کرد بهش می گفتم اضافی هستن و نمی خواد واسم درست کنی ولی واسه خاطر رسم و رسومات جهیزیه واسم اماده کرد ولی حالا فهمیدم خوب شد اینا رو دارم واسه اینکه ملیکا وروجک شیطون نتونه بیاد تو اشپزخونه ههههههههههه

من و بابایی و مامان جون یه عالمه اسباب بازی واست خریدیم ولی تو با کنترل بیشتر حال می کنی

چند روز پیش بابایی یه سری خرید کرده بود و من حواسم نبود ببرمشون تو اشپز خونه و تو رفته بودی سر نون و حسابی خورده بودی. خدا رحم کرد که طوریت نشده و تو گلوت گیر نکرده اخه خیلی خورده بودی

این عکس مال همین عصری هست که تو داری کادوی ولنتاین بابایی رو نگاه می کنی(8 ماه 26 روزت هست)

قربون دو تا دندون سفیدت بشم قربون اون خنده ی نازت بشم وای که چقدر دوستت دارم

ملیکا و توپش

یکی از کارایی که دوست داری اینه که دستمال کاغذی رو در میاری و حسابی ریز ریزش می کنی و بعد شروع می کنی به خوردن . تو این عکس داری ریز ریز می کنی که من نزاشتم بخوریشون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان دو قلوها
24 بهمن 90 9:48
سلام خانم خوبید؟با دیدن عکس های دختر عزیزیت کلی ذوق می کنم مامان ملیکا یه چی بگم من بعد از 2تا بچه با اینکه خیلی دل خوشی از دوقلوها نداشتم وقتی دندون در اوردن وقتی راه میرفتن یا هر چیز تازه ای که اتفاق می افتاد کلی خوشی از خودم در وکردم طوری که همه عصبانی می شدند میگفتن بچه ندیده که نیستی سنتم کم نیست این کارا چیه اما من می گفتم شما درک نمی کنید بچه دهمتم باشه دوباره مثل بچه اولته از مامان محترمتون بپرس

سلام ممنون که به ما سر می زنید
ببخشید اگه با نوشته هام ناراحتتون کردم از بس نسبت به ملیکا ذوق دارم فکر می کنم فقط خودم هستم که بچه دارم . می دونم همه با بزرگ شدن بچه شون هیجان زده می شن و روحیه ی سرشار از انرژی پیدا می کنن تا کودک دلبندشون رو در کمال ارامش بزرگ کنن. مامان دو قلوها من یکی از ارزوهام اینه که بچه ی بعدیم دوقلو باشه.هر وقت پدرم در مورد دو قلوهاتون صحبت می کنه منم دلم می خواد دو قلو داشته باشم .

الهام مامان رامیلا
24 بهمن 90 19:02
سلام ملیکا جان خیلی ناز شدی نون خوردنت هم نوش جونت عزیزم





ممنون
ازتون تشکر می کنم که با نظرهاتون شادم می کنید
مامان دوقلوها
25 بهمن 90 8:43
سلام عزیزم من اصلا ناراحت نشدم فقط خواستم بگم این حس مادری با زیاد شدن بچه ها زیاد میشه خوشحال میشم که یکی از حس قشنگ مادریش اینقد راحت وزیبا میگه در مورد آرزوت باید بگم دوقلوها توبغل مامان وباباشون خیلی قشنگترن تا خودت داشته باشی من پوستم کنده شده تا به این سن رسیدن
مثلا دیشب فرزام تو بغلم خوابوندم بعد فرزین عصبانی شد چون منو فقط مامان خودش میدونه تا 12 شب گریه کرد وجیغ بنفش کشید بعد از خستگی خواب رفت

سلام
خدا پسراتون رو واستون حفظ کنه خیلی قدر این لحظه هاتو بدون تا چشم بهم بزنی بزرگ می شن و تو دلت واسه بچه گیهاشون تنگ می شه من واسه همین این وبلاگ رو ساختم تا هر وقت به بچه گی هایه ملیکا دلم تنگ شد این خاطره ها رو بخونم
ممنون که به من سر می زنید
انشالله یک بار از نزدیک ببینمتون
فعلا بای

عاطفه مامان آوا خانم ناز نازی
25 بهمن 90 17:05
سلام. الهی فداش بشم. ببین. انقدر ترسیدی از اینکه گلوشو بگیره آخر خودش رفت نون ورداشت. عزییییزم. چه بامزه هم می خوره!!!!!!



سلام
اره ملیکا دیگه کاری به من نداره هر کاری که دوست داشته باشه انجام می ده ههههههههههههه