ملیکایه شیطون
سلام شیطون مامان
این روزها خیلی شیطون شدی و خیلی اتیش می سوزونی همش در حال راه رفتن و خرابکاری کردن هستی خیلی هم جیغ می کشی صبح تا شب حواسم به توه و خرابکاریات رو جمع و جور می کنم
هنوز هم مثل قبل تو غذا خوردن اذیتم می کنی و دلت می خواد به تنهایی غذا بخوری واسه همین خیلی ریخت و پاش می کنی
هنوز هم شبا دیر می خوابی و روزا هم دیر بیدار می شی
از حموم کردن و اب بازی حسابی لذت می بری و گاهی بیشتر از یک ساعت تو حموم می مونم تا جناب عالی بازی کنید
شبا با هم قدم میزنیم و اصلا اذیت نمی کنی که بغل بشی و تند تند راه میری هرچند عبور هر رهگذر حسابی حواست رو بهم میریزه و میاستی و بهش زل میزنی تا طرف از رو بره و وقتی از دید چشمات دور شد به راه رفتن ادامه میدی
وقتی بابا جون رو می بینی خیلی خوشحال می شی و میری طرفش و بوسش می کنی و هی باهاش بازی می کنی دستت رو میزاری رو پیشونیش تا بابا جون بگه بوق و هی ادامه میدی و اگر هم دستت به مگس کش برسه برش میداری و میزنی فقط رو بابا جون و می زنی زیر خنده تازه نماز خوندن رو هم از بابا جون یاد گرفتی بماند به اینکه جدیدا گلهایه باباجون هم از دستت در امان نیستن و تو اگه شیطون بشی اونا رو می کنی
هنوزم مثل قبل وقتی بابایی میاد میپری بغلش و باهاش بازی می کنی و تا خم می شه میری سوار می شی و اسب سواری می کنی
امروز عصر خیلی اذیتم کردی و اشکم رو در اوردی اخه جدیدا تا من میرم ظرف بشورم میای دنبالم و الکی گریه می کنی و از اونجایی که من از خونه نامرتب و ظرفهایه نشسته متنفرم اجازه ندادم بهونه گیری هایه تو من و از شستن ظرفها منصرف کنه واسه همین به کارم ادامه دادم و تو هی گریه میکرددی و جیغ میزدی تا من شستم تو حسابی گریه کردی و نمی زاشتی خرابکاریات رو جمع کنم و منی که اینقدر ارومم خیلی عصبی شدم و سر تو و باباجواد داد زدم و زدم زیر گریه و رفتم تو اتاقت و گریه کردم که دیدم دم در اتاق وایسادی و منو نگاه می کنی منم دلم بهت سوخت و بغلت کردم و بابا جواد ما رو برد بیرون تا هوایی عوض کنم و از اونجا رفتیم خونه مامان جون و بهتر شدم و الان حالم خوبه
ملیکا شیطون در سه حالت هست که میزنه زیر گریه و حسابی اعصاب مامانی رو خورد می کنه
1. رفتن به اشپزخونه برایه ظرف شستن 2. نشستن پشت لب تاب 3. رفتن به w.c