خبر خبر خبر
خبر اینکه دخترم بالاخره راه افتاد ! هورااااااااااااااااااااااااااااااا
ملیکای ما بعد از اینکه در ١١ تیر ٩١یعنی در ١٣ ماه ١٤ روزگی چند قدم برداشت بالاخره امروز ٨ مرداد ٩١ یعنی در ١٤ ماه ١٢ روزگی راه افتاد
همیشه دوس داشتم وقتی راه افتادی و خواستم خاطره شو ثبت کنم موضوع اونو بزارم " اولین قدم " ......ولی خب دیگه شکوفه ی قشنگم!گل سرخ آبی رنگم!اننننننننققققققققققدر مامان وبابا رو تو خماری گذاشتی....که ما از انتظار چشمامون سفید شد!!!
با وجود اینکه تمام مهارتهای حرکتیت(برگشتن روی شکم و سینه خیز شدن و چهار دست وپا رفتن و با کمک ایستادن و حتی برای ثانیه های طولانی روی پای خودت ایستادن و .... ) جلوتر از همسن و سالات بود ولی نمیدونم چرا قدم برداشتنت انننننقققققدر طولانی شد؟؟؟؟؟
ولی بالاخره امروز یعنی ٨ مرداد ٩١ یعنی در ١ سال دو ماه ١٢ روزگی کاملا راه افتادی و بدون کمک و تشویق خودت شروع کردی به راه رفتن البته از یک سالگی به بعد رویه پاهات میاستادی و الان دوسه هفته ای بود که ٣ تا ٤ قدم بر می داشتی و مدت ایستادن رو پاهات هم طولانی شده بود که از دو روز پیش مهارتت تو راه رفتن خیلی بهتر شد و امشب که خونه عمو مرتضی افطاری دعوت بودیم با راه رفتنت همه رو غافلگیر کردی و من و بابایی رو سر افراز اخه هی می پرسیدن ملیکا راه نیفتاده؟؟؟؟؟؟؟ و با این سوالشون ما رو نگران می کردن که نکنه خدایی نکرده مشکلی داشته باشی . دخمل مامان دوستت دارم که خوشحالمون کردی
امشب که راه رفتی طبق معمول مار و نگاه میکردی و منتظر اون تشویقای با هیجانمون بودی....
منم که داشتم ذوق مرگگگگگگ میشدم از شدت خوشحالی! بابایی هم خیلی با افتخار می گفت که : ببینید دخمل من داره راه میره . قربونت
دختر خوشگل مامان!الهی که تو راههای خدائی قدم ورداری....الهی پاهای کوچولو تو ٬ تو جاهای بزرگ بزاری....
دختر قشنگم : امیدوارم این اولین قدمها مقدمه ای باشه برای گامهای استواری که در آینده به سوی موفقیت و خوشبختی برمی داری . خیلی دوستت داریم عشق من..