ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

اولین قدم هایه ملیکا

1391/4/12 15:52
نویسنده : مامان
373 بازدید
اشتراک گذاری

ملیکای ما بالاخره روز ١١ تیر ٩١ در ١٣ ماه و 14 روزگی چندین قدم برداشت و در واقع راه افتاد .

این اواخر فقط می گفت دستمو بگیرین تا راه برم ولی حاضر نبود خودش راه بره ، می تونست بایسته ، ولی وقتی دستشو می گرفتیم با نوک پنجه هاش راه می رفت و این موضوع منو واقعا نگران کرده بود ...

ولی نمی دونم چی شد بالاخره دیشب خونه مامان جون جوگیر شد و چند قدم راه رفت، در واقع ترسش ریخت و شروع به راه رفتن کرد و وقتی با تشویق ما روبرو شد در هین ایستادن شروع کرد به دست زدن و خودش هم خیلی خوشحال شد که تونسته راه بره و ما رو خوشحال کنه.

دختر قشنگم : امیدوارم این اولین قدمها مقدمه ای باشه برای گامهای استواری که در آینده به سوی موفقیت و خوشبختی برمی داری . خیلی دوستت داریم عشق من.

 دختر ناز منم بالاخره اولین قدمهاشو خونه مامان جون برداشت و کلی دل مامان و بابا و بقیه رو شاد کرد وای که چه لحظه قشنگیه وقتی می بینی عزیز دردونه ات به تنهایی با قدمهای لرزان ولی مصمم داره راه می ره و واست لبخند میزنه و از همه مهمتر اینه که خوشحالی تو درک می کنه و بازم برای دلت راه می ره ...

من اینو تو ملیکا دیدم که هر وقت چند قدم می ره به من و باباش نگاه می کنه و منتظر ذوق و خوشحالی من و باباشه ... مرسی دختر نازم از این همه درکت ... و البته چون من دستمو به سوی  دخملی دراز می کنم خودشو تو بغلم پرت می کنه ولی چون باباش این کار رو نمی کنه تا رسیدن به باباش قدم بر می داره ...

خیلی شیطون شده البته بعضی مواقع خسته کننده می شه ولی بیشتر مواقع واسه خودش بازی می کنه

چند روز پیش یه دونه از عروسکهاشو محکم بغل کرده بود نگاش می کرد و تکونش می داد که مثلا بخوابه و گاهی هم می بوسیدش به بابا جواد گفتم ببین باید از ملیکا بچه داری یاد بگیرم با چه محبتی عروسکشو بغل کرده ...

عاشق جوراب و روسری  ... تو خونه اگه جورابی ببینه بهش ور می ره تا پاش کنه و روسری رو هم هی میزاره رو سرش هی بر می داره تازه یه وقتایی باهاش دالی بازی می کنه در کل خیلی دوست داره با روسری بازی کنه

 

دایره لغات ملیکا  در 1٣ ماهگی :

دَدَ    : معرف حضور همه  همون دد خودمون. یه وقتایی با پشت سر گفتن این کلمه و خندیدن و به سمتت اومدن این معنی رو می ده که اون چیزی که دستت هست رو بده  و اینجوری می خواد ادم خر کنه و به مقصودش برسه

ب ب : همون ب ب همیشگی ولی چه به به خوردنی ... نگم بهتره بگذریم !

آبه  : آب 

تاب : تاپ – بعضی وقتا آب هم معنی می ده  - 

بابا : اونم چه بابایی ؛ نه یک بار نه ده بار صد بارررررررررررر  پشت هم

مَِمَ  : بستگی به این داره کی و چیو مخاطب قرار بده  م م شامل من می شه یعنی اون بده به من ،  م م یعنی مامان البته گاهی اوقات الف هم قاطیش می کنه یه وقتایی هم پشت سر هم می گه م م م َممَ  یعنی مامان بغلم کن

بوف یا بوو: یه چیز خطرناک مثل لیوان چای و قابلمه داغ و....

الله: یعنی همون نماز ولی یه وقتایی با الو قاطیش می کنه و دستش رو کنار گوشش می گیره و می گه الو ...

نه نه : خیلی می گی نه نه ولی فکر کنم معنیش رو نمی فهمی و وقتی می خواد خودشو لوس کنیه و بازی کنه هی پشت سر هم می گه نه نه نه و یه وقتایی می گه دَدَ دَ و هی تکرار می کنی در این حین کلمات زیادی رو به زبون می اره از گَ گگگگگَ گَ اَگه اَگه کککککَ و اَدَ تَ  و دیشب گفت دایی خیلی ناز گفت ولی حیف دایی نداری  ولی قرار شده و شوهر خاله سمانه بگی دایی  

خیلی بد غذا هست وخیلی بزور غذا می خوره  که اونم با هزار ترفند بهش می دیم فقط کشک و ماست و دوغ رو خیلی دوست داره  

کلا بابائیه شدیددددددددددد  وقتی بابایی از سر کار میاد میره بغلش و سرش رو می زاره رو شونه هایه بابش و همچون ارومشی می گیره که ادم باورش نمی شه و ١٠ دقیقه ای بدون هیچ حرکتی تو بغل بابایی می مونه و هرزگاهی نگاهی به من می کنه و از اینکه بغل بابایی هست خوشحاله

 دخترم ٨ تا دندون در آورده  و قد و وزنشم فعلا نگرفتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان آرینا موفرفری
12 تیر 91 15:56
سلام دوست عزیز ،آرینا موفرفری در مسابقه نی نی خانه دار در وب نی نی شکلک شرکت کرده خوشحال می شم به آرینا رای بدهید.آدرس وبتونو فراموش نکیند !!!چون بدون آدرس وب رای محسوب نمی شه.
آدرس وب نی نی شکلک
http://sheklak_mohammad.niniweblog.com/post931.php
تا پایان رای گیری فقط 2 روز مونده ، پس زمان رو از دست ندین و به آرینا با کد 260 رای بدهید.


چشم میام و بهتون رای می دم

مامان آرینا موفرفری
12 تیر 91 15:56



ممنون
مامان بهار
12 تیر 91 16:44
نمی دونم این قدر که نوشتن وبلاگ برای ما جذابه، بعدا" هم این بچه ها همون قدر ازش لذت می برن یا براشون خیلی عادیه؟؟؟ خیلی دختر ناز و باهوشی داری هزار ماشاا...
دوست داشتی به من هم سر بزن...


نمی دونم شاید وقتی بزرگ شدن اصلا وقت نکنن اینا رو بخونم و شاید برعکس از اینکه خاطراتشون رو نوشتیم خوشحال باشن و قدردان
حتما بهتون سر می زنم
الهه مامان روشا جون
13 تیر 91 0:50
سلام دوست عزیز.دخترم روشا تو مسابقه نی نی خانه دار شرکت کرده اگه میشه بهش رای بدین. http://sheklak_mohammad.niniweblog.com/post931.php حتما آدرس وبلاگتون رو بذارین که رای ثبت شه.سه شنبه آخرین روزه.