دخترم دوستت دارم
چقدر زود بزرگ میشوی؟برای چه این همه شتاب داری؟برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست.اما اینگونه که تو می روی میترسم به گرد پایت هم نرسم. میترسم از تو جا بمانم.
ملیکای زیبای من! خورشیدکم! انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من! انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پرتلاطم این دنیا سپردم تا جایی بیرون از من زندگی کند. بیرون از من نفس بکشد و بیرون از من ببلالد.تو آنقدر کوچک بودی که حتی توان شیر خوردن هم نداشتی.فقط خدا میداند که من چقدر سخت و چقدر شیرین آن روزها را گذراندم.
میوه دلم! روزهایی که میگذرند هرگز باز نمیگردند و روزهایی می آیند که من امروز برای آمدنشان لحظه شماری میکنم و فردا برای رفتنشان بی تابی خواهم کرد.من جرعه جرعه این لحظات ناب را سر میکشم.تورا دوست دارم بخاطر تمام زیباییهایی که از این دنیای نازیبا نشانم دادی. تورا دوست دارم بخاطر تمام لبخندهایی که بر لبانم نشاندی. تورا دوست دارم بخاطر تموم خنده هایی که با هم از ته دل سردادیم.تورا به هزاران دلیلی دوست دارم که مجال گفتنش نیست. حتی تورا بی دلیل دوست دارم.تورا بخاطر خودت دوست دارم که برایم تکرار ناشدنی و بی نظیری.
عزیز دلم! این نامه را نوشتم فقط بخاطر اینکه بگویم: "ملیکا دخترم! دوستت دارم! "