مهدی جان تولدت مبارک
سلام مهدی جان، تولدت مبارک باشه مهربونم
مهدی جان، خیابونها رو دیدی چه قشنگ شده. دیدی چه کسایی برات چراغونی کردن. یه کسایی که اصلا به تیپ و قیافشون نمیخوره تو این وادی ها باشن. ولی عاشقتند. این بچه ها با چه ذوق و شوقی توی خیابونها راه افتادن و برات شیرینی و شربت پخش میکنن. چقدر قشنگ وقتی میبینم همه با هم مهربونند. وقتی بچه ها وسط خیابونها با سینی های شربت وشیرینی می ایستن و ماشینها رو نگه میدارن و ازشون پذیرایی میکنن . وقتی همه جلوی مغازه هاشون رو تزئین کردن. روی پرچم هاشون رو خوندی چیا نوشته، روی بعضی هاشون نوشته مهدی بیا مهدی بیا.
مهدی جان، میدونم خودتم دوست داری بیای ولی این ماییم که باعث شدیم با گناهامون جلوی اومدنت رو بگیریم. همین خود من، وقتی فکر میکنم از اون نیمه شعبان تا این نیمه شعبان چکارایی کردم، باید بگم فقط دلتو شکوندم.فقط با کارام باعث شدم اشکتو در بیارم. چقدر برای من گریه کردی چقدر کمکم کردی، من که دیگه فکرشم نمیکنم دوستم داشته باشی امشب رفتم تو یه جشنی که واسه شما گرفته بودن وقتی خودمو بین خوبات دیدم، یادته بهت چی گفتم، گفتم: آقا جون حالا که لابه لای خوبات نشستم جوری منو تحویل بگیر که آبروم نره، یه جوری که نفهمن من همون آدم بدم. ازت ممنونم تو هم خیلی خوب از مهمونت پذیرایی کردی. مهدی جان وقتی دعای فرج رو با هم می خوندیم نگام به اسمان بود یه حس غریبی داشتم اشک تو چشمام جمع شده بود و به قرص کامل ماه که تو اسمون نور افشانی می کرد نگاه می کردم ولی باز یاد گرفتاری هایه خودم افتادم تو اون موقعیت یاد ارزوهام افتادم و اصلا دعا نکردم زودی بیایی از خودم ناراحت شدم خیلی زیاد .....
مهدی جون این مردم خیلی گرفتارن. خیلی مریض دارن. غصه دارن تو رو خدا به همین روز عزیز عیدی همشون رو بده.
هر سال روز نیمه شعبان بابایی نذر کرده و شربت می ده .عقد منو بابایی هم نیمه شعبان بوده من تا حالا هرچی می خواستم بواسطه ی توسل به ائمه بدست اوردم و به خاطر ارادت خاصی که به مهدی جان داشتم نام فرزندم رو ملیکا گذاشتم که اسم مادر امام زمان بوده امیدوارم همیشه نظرش به ما و مخصوصا دخترم باشه و همیشه حواسش به ما باشه امسال هم طبق سالهایه قبل ارزوهایی دارم و دوباره تکرارشون می کنم امیدوارم صدامو بشنوه
مهدی جان ارزوهامو تو دلم گفتم . شنیدی؟