ملیکای من
نمی دونم چرا چند وقته اصلا نوشتنم نمیاد با اینکه خیلی هم حرف دارم برای گفتن
الان نگاه کردم دیدم چند وقتیه که نیومدم تو وبلاگ نازم
ملیکا هر روز با مزه تر از روز قبلش میشه هر روز داره منو عاشق تر از روز قبلش میکنه
هر روز دارم دیوونه ترش میشم خیلی خیلی دوستش دارم با اینکه خیلی باباییه و
اگه باباییش باشه زیاد منو تحویل نمی گیره اما همونکه هست و دارم از شنیدن
صدای نازک و نازش و جیغ های گوشخراشش لذت میبرم
خدا را 10000000000 مرتبه شکر میکنم
هر روز حداقل یه کلمه تازه یا یه جمله 2 کلمه ای جدید برامون می گه که همه ما را
سوپرایز میکنه دیگه قشنگ می شه فهمید که منظورش چیه و چی می خواد خیلی
خوشمزه حرف میزنه وقتی کلمه ای را میگه من و بابا جواد و مامان جون و
باباجون انگار که تا به حال تو عمرمون اون کلمه را نشنیدیم این قدر ذوق و
شوق می کنیم عین این عقده ای هااااااااااااااااااااااااااااااااا
عاشق لاك و لوازم ارایش مامانی . فقط کافیه مامان جلوی آینه بره دیگه ول کن نیستی و مدام میگی من من یعنی برای منم ارایشم کن
رقصيدنت هم خيلي پيشرفت كرده و رقص پا و دست و كمر و ترکیب همه اینا رو هم خیلی خوشگل انجام میدی.
نماز خوندن که نگو تا صدایه اذان می شنوی دنبال چادر سجاده می گردی و همیشه نمازت رو سر وقت می خونی .
تازگیها یاد گرفتی با مداد رو دیوار ها خط بکشی که خیلی باید حواسم باشه که تو مداد به دستت نرسه
کتاب و روزنامه خوندن رو هم خیلی دوست داری و اصلا نمی زاری یه کتاب بخونم اخه هی میایی بالایه سرم و می گیریش تا درس بخونی و می گی بده درس درس یعنی درس داری
غذا خوردنت رو نگو که هنوز که هنوزه واسه خودش پروژه ای ه همه ی غذا ها رو قاطی پاتی می کنی و از من و بابایی هم می خوای که امتحان کنیم و اگه نخوریم دعوامون می کنی و بابایی مجبوره از غذایی که درست کردی بخوره
دختر با ادب و مهربونی هستی شاید تو خونه ی خودمون و مامان جون اذیت کنی ولی وقتی میریم مهمونی اصلا اذیت نمی کنی و حسابی دختر خانمی هستی
دختر کوچولوی من حسابی داره بزرگ میشه وتند تند پیشرفت میکنه اونقدر که من خیلی هاشو یادم میره اینجا براش ثبت کنم و بنویسم
حتی دیگه فرشته خوشگل من به تنهایی لباساشو در میاره و با کمک من لباساشو می پوشه، به تنهایی غذا می خوره و توی استکان چای می خوره و تو کارای خونه کلی به مامانش کمک می کنه مثل گرد گیری جارو و خیلی کارای دیگه. مامان قربونت بشه