ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

وروجک ها سرما خوردن

سلام و درود الان نصف شب هست و هر سه وروجک های من تب دارن و من باید تا صبح بیدار باشم .اولش آریان مریض شد بردیمش دکتر ولی الان آنیتا و ملیکا هم از آریان واگیر کردن و هر سه مریض شدن و چون همشون علائم سرماخوردگیشون یه جور هست همون دارو های آریان رو به هر سه می دم چقدر سخته جگر گوشه ات تو تب بسوزه انگار دارن تو رو اتیش می زنن یه حس ناخوشایند هست که ایشالله هیچ پدر و مادری حس نکنن الان تب هر سه رو چک کردم اریان و آنیتا کمی خنک شدن ولی ملیکا همچنان داغه مدام هر سه رو پاشویه با اب ختمی می کنم و هی دستمال خیس روی پیشونیشون می زارم به انیتا و اریان شربت دادم ولی به ملیکا شیاف گذاشتم ایشالله که هر سه تایی شون بتونن با این ویروس هم مبارزه کنن و ...
22 آذر 1397

خاطرات نیم روز

سلام به دخترا و پسر گلم امروز اومدم تا یه روزم رو بهتون تعریف کنم که وقتی بزرگ شدید یادتون بمونه که چقدر مامانی و بابایی واسه بزرگ شدن شما اذیت شدن امروز پنجشنبه هست تو مسجد ساعت ۷ صبح واسه بی بی زهرا دعا گذاشته بودن من و ملیکا رفتیم و ساعت ۹ برگشتیم خونه وقتی برگشتیم بچه ها بیدار شده بودن و بابایی هم داشت اماده می شد بره سره کار وقتی بابایی رفت شروع کردم به جمع کردن جا ها و بردن دستشویی انیتا و اریان رو بعد خوردن کیک و ساندویچی که از مسجد اورده بودم که صدای اریان اومد که سرش رو پر از ژل کرده بود که مثل بابایی باشه خیلی ریخته بود و کاملا خودش رو کثیف کرده بود که فرستادمش تو حموم که بشورمش انیتا و ملیکا رو هم صدا زدم و هر سه تاشون رو ش...
26 مهر 1397

آقا آریان پیش یک می رود

سلام به وروجک های خودم ملیکاخانم آقا آریان و آنیتا خانم . این روزها حسابی درگیر رفتن پیش ۱ آقا آریان هستم ایشون مشتاقانه لباس می پوشه یه عالمه خوراکی بر میداره و دوست داره که بره فقط درست جلوی در پیش دبستانی شروع می کنه به بهانه گیری که خسته ام خوابم میاد لباسم خوب نیست و هزار بهانه ی دیگه که نره داخل و کم کم مقاومت ها بیشتر می شه واقعا تو کارش موندم به هر ترفندی هست به خانم مربیش می سپارمش و سریعا محل رو ترک می کنم😂 چون به قول مربیش فقط جلوی من اذیت می کنه و به محضی که میرم اروم میشه
17 مهر 1397

جشن الفبای ملیکا جون

                                              اینم جشن الفبای دخترکم چه لذتی داره قد کشیدنت رو دیدن خدای خوبم به من و جواد عمری بده که خوشبختی بچه هامون رو ببینیم و هر سال بزرگ شدنشون رو جشن بگیریم روز خیلی خوبی بود ۲۳ اردیبهشت ۹۷     ...
26 ارديبهشت 1397