اولین پست در مورد نی نی جدید
سلام
امروز خیلی خوشحالم چون فهمیدم
الان شما اندازه ی یک انجیر هستی! مامان همش دلش میخواد برای شما خرید کنه، اما نمی دونه چی بخره! آخه نمی دونه شما دختری یا پسر...
تو هفته جدید می خوام برم واسه ملیکا دختر نازم لباس عید بخرم خیلی خوشحالم خیلی زیاد وقتی می بینم که یه دختر ناز دارم و یه نی نی ه ناز هم در وجودم در حال شکل گیریه به وجد میام حس خیلی خوبیه با تمام سختی ها و ویارهایی که داره ولی خیلی قشنگه.
بابایی هم خیلی خوشحاله و هر روز حالت رو از من می پرسه و همیشه باهات حرف می زنه انگاری بیشتر از من باهات حرف می زنه
ویار مامان دوباره عود کرده، وخیلی تبل شده و دوست داره همش دراز بکشه، آخه نگران حال شماست، نمی خواد بخودش فشار بیاره که یه موقع اذیت بشی، وگرنه می دونه باید بره شنا ... انشالله بعد از 4 ماهگی میریم شنا تا دردهای مامانی کمتر بشه! البته ابجی ملیکا هم این روزها خیلی دختر خوبی هست و مامانی رو درک می کنه و کمتر اذیت می کنه ولی شبا هنوز تو خواب مشکل داره و دیر می خوابه ولی دست بابا جواد درد نکنه و شبا مواظب ملیکا هست و من می خوابم
نی نیه نازم نمی دونم چی بگم ولی احساسم خیلی مبهمه یادمه سر ملیکا احساسم رو می فهمیدم ولی این بار یه جوره دیگه ام نمی دونم چجوری بگم ولی خیلی نگرانم که نکنه مثل ملیکا دوستت نداشته باشم خیلی با احساسم درگیرم خیلی زیاد....بگذریم
عزیزم تو همش دوست داری مامانی چیزهای سرد بخوره، همش میوه دلت میخواد، چیزایه ترش بخوره دیروز از بسکه البالو خشک خوردم کل دهن و زبونم رو زده قبلا صبحانه نمی خوردم ولی از وقتی شما هم به ما اضافه شدی با ابجی ملیکا یه صبحانه حسابی می خوریم خیلی بهم مزه می ده یعنی به هر سه نفرمون مزه می ده نهار کم می خورم ولی شام اصلا نمی تونم بخورم انگاری که شما رزیم داری و شبها می خوای سبک بخوابی
امروز رفتم دکتر و سونو ان تی رو به دکترم نشون دادم همه چی خوب بود یه سری ازمایش داده که باید انجام بدم
می خوام از خدا به خاطر این همه ارامشی که دارم تشکر کنم خدایا شکرت
امروز روز تولدم بود و خیلی ها بهم تبریک گفتن و کادوهایه زیادی هم گیرم اومد ولی از همه مهمتر کادویه همسرم بود به اضافه ی متن زیباش که خیلی خیلی متاثر شدم خیلی غافلگیرم کردی عزیزم . دوستت دارم
"جوادم واست یه رمز مجزا ساختم که هر وقت خواستی بیایی و تو وبلاگ دخترمون و نی نی مون بنویسی"