دلیل دو روز تاخیرم
سلام سلام سلام
ببخشید با تاخیر اومدم اخه این دو روز خونه نبودیم شب اول عروسی دعوت بودیم و من و ملیکا خانم با مامان جون اینا رفتیم عروسی بعد از عروسی با بابا جواد رفتیم خونه خاله ی جواد اخه اش داشتن اره نذر اش حلیم واسه همین از شب اش رو می زارن و نزدیک سحر و دم دمای صبح درش رو بر می دارن و بین همه دوست و اشنایان تقسیم می کنن اون شب رفتم سر دیگ اش و حسابی هم زدم خیلی از خدا بابت دخمل نازم تشکر کردم و حسابی با خدایه خودم حرف زدم ...........
تا صبح اونجا موندیم بابایی رفت سر کار و من و ملیکا رفتیم خونه مامان جون نهار خونه مامان جون بودیم و حسابی خوابیدی اخه شب که خونه خاله بودیم خیلی من و اذیت کردی من تا صبح بیدار بودم و تو رو بغل می کردم تا خواب بری مامانی دورت بگرده ولی حسابی بد اخلاق شده بودی و اصلا نخوابیدی واسه همین تو خونه مامان جون خیلی خوابیدی .
شبش باز خونه عمو مرتضی دعوت بودیم واسه همین رفتیم اونجا اونا هم اش داشتن من و ملیکا خسته بودیم و تا ساعت 2 نصف شب موندیم وبعدش اومدیم خونه
الان تو اروم گرفتی خوابیدی و من دارم واست می نویسم