کارایی که ملیکا تو 5 ماهگی انجام می ده

سلام عشق مامان

ملیکا الان قشنگ با اسباب بازی هاش بازی می کنه مخصوصا اگه اسباب بازی هاش صدا هم داشته باشن او می تونه از این دست اسباب بازی شو به دست دیگه اش بده و بکن تو دهنش . ملیکا می تونه رو شکم بخوابه و عقب عقب بره و هر چیزی رو بطرف خودش بکشه از سفره گرفته تا رو میزی و روزنامه ملیکا تازگیها  یه کار یاد گرفته اینکه هر جا روزنامه ببینه اونو تو دستش بگیره و هر جور شده بکنه تو دهنش ههههههههههههه

ملیکا وقتی داره با اسباب بازی هاش بازی می کنه اواز هم می خونه و اونا رو می خوره و بعد یه مدت حوصله اش سر می ره و شروع می کنه به گریه کردن

ملیکا می تونه با کمک من بشینه ولی من اونو نمی شونم اخه مامان جون می گه خوب نیست بشینه

 تلویزیون که نگاه می کنه  باهاش اواز هم می خونه ااااااااااااااااااااوووووووووواییییییییییییاااااااااااااااااا

قبلا وقتی باهاش دالی بازی می کردم نمی خندید ولی حالا خیلی دوست داره باهاش دالی بازی کنم

الان که دارم این متن رو تایپ می کنم ملیکا سر جاش داره اواز می خونه و وقتی من نگاهش می کنم حسابی ذوق می کنه و می خنده

ملیکا دیگه تقریبا همه رو می شناسه و به کسایی که ندیده باشه غریبی می کنه و زود می زنه زیر گریه

جدیدا اگه گوشی تلفن رو کنار گوشش بزارم و کسی پشت خط باشه به صداش گوش می ده و اروم اروم می خنده الهی دورش بگردم تازه اگه من هم با کسی صحبت کنم با دقت به من نگاه می کنه و می خنده

امروز بعد از ظهر من و ملیکا با هم رفتیم اریشگاه اولش فکر می کردم که اذیتم بکنه ولی اونجا اروم بود و با صدایه اهنگ که اونجا شنیده می شد ملیکا هم نوایی می کرد همه بهش نگاه می کردن و ملیکا حسابی خوش اخلاق بود و به همه می خندید همش بغلش می کردن و اصلا غریبی هم نمی کرد تو دلم هی صلوات می فرستادم تا چشم نخوره هههههههههههههههههه

فردا عید قربونه و ما هر سال می ریم خونه پدر شوهرم و همه عمه عمو ها میان اونجا  اخه هر سال بابایی جواد واسه مادرش قربونی می کنه و فردا علاوه به قربونی واسه مادرش می خواد واسه دخمل خوشکلش هم قربونی کنه ایشالله خدا قبول کنه 

خدایا بابت تمام چیزایی که به من دادی شکرت خدایا شکرت شکرت شکرت

خیلی دوستت دارم خدایا

ملیکا الان 5 ماه و 19 روزش هست