اولین خرید سه نفری
سلام عسل مامانی
پنجشنبه شب خونه عموت دعوت بودیم واسه همین من و تو بابایی رفتیم خرید واسه نی نی عمو یه کادو بخریم . همون لباس قرمزه که خاله سمانه بهت گرفته بود رو تنت کردم و یه روسری سفید نازو یه مدل قشنگ سرت بستم با یه جورابایه صورتی ناز اینجا یه کم سرد شده واسه همین یه ژاکت ابی که مال بچگی هایه خودم بوده هم تنت کردم و سه تایی راه افتادیم تو خیابون همش نگات اینور و اونور بود دلت می خواست همه جا رو ببینی اصلا صدات هم در نی اومد اروم اروم بودی رفتیم تو یه مغازه طلا فروشی و یه النگو واسه نی نی عمو برداشتیم تو مغازه تو حسابی سر گرم نگاه کردن به طلا ها بودی و گهگاهی می خندیدی و ذوق می کردی بابایی هم چون دید تو دختر خوبی بودی واسه تو هم سه تا النگو برداشت الهی فدایه دستایه کوچیکت بشم که وقتی النگو دستت می کنم ذوق می کنی .این اولین باری بود که سه نفری اومده بودیم خرید این خاطره ی اولین خرید سه نفری ما بود
الان که دارم تایپ می کنم تو بغلم هستی و داری با دست مامان بازی می کنی و نمی زاری بنویسم الان ساعت 2 نصف شبه ولی تو اصلا خوابت نمیاد الهی من دورت بگردم
من رفتم ببینم می تونم خوابت کنم .شب همگی بخیر.