برگشتم دوباره
با سلام
وای چند وقت هست که ننوشتم دیگه بلد نیستم بنویسم انگاری یه مدت قهر بودم با اینجا ....
خیلی سرم شلوع شده از صبح تا شب درگیرم ،درگیر شیطونی هایه این دو تا وروجک اینقدر شیطون شدن که باید بهم حق بدید که دیگه مثل قبل پر انرزی نباشم کم وقت می کنم به کارهایه خودم برسم
همش باید حواسم به اریان باشه همش کارهایه خطرناک انجام می ده همین چند وقت پیش سرش محکم خورد به میز تی وی و ابروش سه تا بخیه خورد باورتون نمی شه ولی خیلی اذیت شدم همش خودم رو مقصر می دونستم خیلی گریه می کردم و از خدا خواستم بهم توانایی نگهداری بچه ها رو بهم بده و خودش هم همیشه مواطب بچه هایه من باشه ...
ملیکا خیلی خانم شده از اخر تابستان کلاس زبان میره و الان ترم سه هست کلی کلمه ازنگلیسی یاد گرفته و خیلی علاقه داره به زبان و کلاسش خیلی استقبال کرد از این کلاس و بدون من کلاس میره و خودش کتاباش رو وماده می کنه و خودش می خونه کلا دختر مستقلی هست و بیشتر کاراش رو خودش انجام میده
خیلی حرف واسه گفتن دارم ولی واسه شروع کافیه امیدوارم دوباره مثل قبل فعال باشم
یه خبر هم واستون دارم که دفعه بعد می گم
فعلا