با هم قران می خوانیم
حس غریبی دارد این که بدانی در خود چیزی را می پرورانی که پاک پاک است و به واسطه پاکی و بی گناهیش به هر کس میرسی التماس دعایی می گوید...مخصوصا این شبها و روزها که همه به فکر دعا و استجابتش هستند...بعد نوبت به خودت که میرسد می مانی با حاجتهایت، اینکه کدام را اول بگویی. هر چند حالا دیگر تمام حاجاتم حول تو می چرخد اینکه سالم و صالح باشی و خدا تنها کسی است که می داند در این مدت با هم بودنمان تمام نیاز روحیم همین بوده است و بس... گاهی فکر می کنم که چه حس شیرینی است اینکه تو پاکی و منم به واسطه حضور تو شرمنده از گناه باشم اما گاهی هم فکر می کنم که می توانم شکرگذار این مهربانی خدا باشم و لایقش!!!
امروز قران می خواندیم و تو گاهی تکانی به خود می دادی لذت این دو نفره قران خواندن را برایم دو چندان می کردی گاهی فکر می کردم که تو هم مثل من در حال لذت بردن از ایه هایه قران هستی ...ایه هایی که هر کدام تفسیری بس طولانی با خود دارد که من چه راحت از کنارش می گذرم در زندگی روزمره...
خدایا لذت این روزها را برایم حفظ کن می دانم که صدایم را می شنوی