ملیسا یه دو سال و نه ماه
سلام دخمل پروفسور من!!!
دفتر و خودکار و کتاب و مداد هرگز نباید بیشتر از یک متر ازت فاصله داشته باشن!!!بدو بدو میاریشون می گی خوددار میداب کیتاب دفتر!!!بیشینم نخاشی کنم.آره!!؟؟ چشب چشب ابرو!!!
تازه گل نازم بلدی ادم بکشی البته در حد خودت خیلی ناز یک گردی می کشی دو تا چشم می کشی و یه دهن و دست و پا به نظر من که تو این سن خیلی خوب نقاشی می کشی تازه هی می گی مامانی چی بتشم؟و من مثلا بگم گل بکش و تندی الکی یه چی می کشی و می گی !!!نبشتم!!!
من همیشه کتاب خوندن و نوشتن رو خیلی دوست داشتم و دارم!و همیشه دوست داشتم تو هم مهمترین علاقه ات کتاب باشه و اینقدر هم در کتاب خریدن برات ممارست کردم که الان خودت یک پا کتاب خونی!!مثلا کتاب رو بر می داری و بازش می کنی و میگی یکی نبود یکی نبود این بود ممان ببعی ... رفت... خوابید...تبام.وقتی دارم کتابی می خونم می پرسی مامان چی می خونی؟مثلا من می گم قران و تو می گی گران افرین مامانی اینقدر ناز می گی افرین که دلم می خواد بخورمت
اگه بخواهی کاری بکنی که من موافق نباشم می گی مامانی چشاتو ببند مامانی ننا(نگاه)نکن و من متوجه می شم که می خواد شیطونی کنه
چند وقت پیش واسش مداد رنگی خریدم اخه خیلی دوست داره وقتی مداد رنگی ها رو دید گفت برا من خریدی؟منون افرین و اینقدر ذوق کرد که نگو و همش کارش شده بود خط خطی کردن دفترش یه روز که داشتم تو اشپزخونه غذا درست می کردم ملیسا خانم فرصت رو غنیمت شمرده بود و رویه دیوار خط خطی کرده بود ووقتی من دیدم بدونی که چیزی بگم گفت بئخشد حواسم نبود بئخشید و من چیزی نگفتم فقط اخم کردم بهش که زد زیر گریه و گفت دسال(دستمال) بده من تا خَ خطی رو پاک کنم و من هم بهش دستمال دادم و تا نیم ساعت مشغول پاک کردن بود
وقتی صدایه اذان می شه و من شروع می کنم به نماز خوندم ملیسا هم شروع می کنه به نماز خوندن و هی می گه الا اکپر اینقدر ناز می گه که خدا می دونه و همین که اذان تموم می شه می گه الا اکپر بسه و من می زنم یه کانال دیگه که اذان داره و ملیسا می گه تموم نشده و زودی شروع می کنه به نماز خوندن
وقتی چیزی رو که دوست نداره بهش می دم که بخوره می گه من نیخوام اگه بخورم اَچه(عطسه) می کنم و نمی خوره یا اگه خوراکی خوشمزه ای باشه که نخواد من بخورم می گه مامان نخور اگه بخوری اچه می کنی من بخورم در کل بچه خوش غذایی هست و همه چی رو دوست داره مثل بابا جواد همه چی دوست داره و من همیشه از غذا پختن لذت می برم . فقط فسنجون و کوکو سبزی رو زیاد دوست نداره
وقتی عطسه می کمه جلویه دهنش رو می گیره و می گه مامان ننا(نگاه)دهنم می گیرم تو هم بگیر.هر کاری روبهش می کنم بهم می گه منون و خیلی ناز تشکر می کنه وقتی از سر سفره بلند می شه می گه خدایا شکر و کلی کار خوب بلده که با انجامشون منو شاد می کنه
تنها عیبی که داره در مورد خوابش هست که واقعا دیر می خوابه و در این مورد من و بابایی رو اذیت می کنه شبا دیر می خوابه و صبحا دیر بیدار می شه ولی هر ساعتی که بیدار بشه حتما باید صبحانه بخوره حتی اگه ١٢ ظهر بیدار بشه وقتی بیدار می شه می گه صبح شده صبانه بخوریم و من واسش صبحانه میارم و بیشتر اوقات عسل و کره با شیر می خوره در کل عسل خیلی دوست داره
علاقه خاصی به تولد داره و همش عروسکهاشو می شونه و یه کیک الکی هم میزاره و شمع الکی میزاره روش و میگه تبرکی مبارک(تولد مبارک) و هی دست می زنه و الکی شمع فوت می کنه و بعد هم شروع می کنه به اعلام کادوها که همه وسیله هاشو بر می داره و می گه این اساس زی(اسباب بازی) ملیساست که خاله سمانه داده و همه رو به اسم اعلام می کنه اینقدر داد می زنه که اخرش صداش می گیره
خیلی دلم می خواد که اماده اش کنم با حضور یه نی نی دیگه ولی اصلا دل نمی ده و هر وقت بهش می گم واست نی نی بخرم می گه نه نی نی نه جیش می کنه ننا (نگاه)النا (دختر خاله الهام) جیش می کنه ننا نی نی عمه گگه(گریه)می کنه نی نی نمی خوام من نی نی اتاقم دارم به همون عروسکهاش می گه نی نی
وقتی فیلم هایه رویه گوشیم رو نگاه می کنه هی به من می گه یادته رفته بودیم عروسی یا یادته رفته بودیم دریا خاک بازی و کلا با دیدن عکس و فیلم یاد گذشته می کنه
خیلی بامزه با خودش بازی می کنه و حرف می زنه اسب بازی هاشو می چینه غذا درست می کنه و می گه نمک بریزم ففل بریزم اب بریزم و کلی غذا درست می کنه و یه وقتایی منو هم به بازیش دعوت می کنه
دیروز رفتم بازار و کلی لباس واسه عید به ملیکا و خودم خریدم وای که چقدر لباس دخترونه ها نازن و چقدر من از خریدشون لذت می برم دلم می خواست کل لباسارو بخرم ولی زیادیش هم ولخرجی می شد و من اون لباساهایی که به چشمم خوشگل می امد خریدم که خیلی به ملیسا میاد که بعدا عکسشون رو میزارم
وقتی لباسارو به ملیکا دادم گفت واسه من خریدی؟منون افرین اباس هایه (لباس ها) منه افرین و الان که من دارم می نویسم داره تاشون می کنه و هی می گه اینا اباسای عید هست ننا خرس داره ننا گرمزه(قرمزه) و کلی باهاشون سرگرمه
وقتی من و بابایی داریم تلویزیون نگاه می کنیم و کمتر بهش توجه می کنیم میاد جلو تلویزیون و می گه ننا نکنید منو ننا کنید ببین خوشلم(خوشگلم) و شروع می کنه و هوشمزگی کردن و کلی ما رو می خندونه
تازگیها یاد گرفتی میای گردنمو بغل می کنی و میگی عسل من ناز من مامان خوسل من و بعد بوسم می کنی
از وقتی که اومدیم خونه جدید من و بابایی کاری کردیم که فقط کانال استانی رو داشته باشیم به اضافه پرشین تون و من نمیزارم که هر موزیک ویدئویی یا هر فیلمی رو تو ببینی چند روز پیش خونه کسی بودیم و از قضا داشت یه موزیک ویدئو پخش میشد که عربی بود و لباس نیمه لختی پوشیده بودند که دیدم یهو داد زدی بی ادب!! زسته(زشته)!برو شبار بپوش! اباس بپوش! ا !بی ادب!!!
همین الان داشت با توپ بازی می کرد و به خاطر کنجکاوی گذاشتش رویه بخاری و توپش که پلاستیکی بود سوراخ شده و بادش خالی شده و اومده کنارم و با گریه می گه من توپ نمی خوام بندازش اشگالی(اشغالی)ننا من توپ دارم اینو نمی خوام و من می گم کار بد کردی و تو زدی زیر گریه
من برم تا خرابکاری دیگه ای نکردی
فعلا خدا نگهدار