ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

ملیکایه دو سال و نیمه

1392/9/26 14:43
نویسنده : مامان
530 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان همیشه همرا هم

این روزا همه چی عوض شده اتفاقات حوبی واسه من و زندگیم افتاده که یکی از اونها خانه جدید هست و یه خبر خوب دیگه که سر فرصت بهتون می گم

این روزها تو خونه جدید ملیکا حسابی از پله ها بالا و پاییین می ره و کلی شیطونی می کنه حیلی ناز حرف می زنه و خیلی خورذنی شده

شعری که می خونه  :حسنی نگو بلــــــــــــــــــــــــــــــا بگو تمبل تمبلــــــــــــــــــــــــا بگو مویه بلند اخ و اخ و اخ ناخن بلند اخـــــــــــ خ نه قلقلی نه ففی نه مرغ کاکایویی

هیچ کپ رفیگ نبود تنها نیشیسته سه پایه سایه

باباش میای حموم نه نیمیام

موهات شونه کنی

نه نمیام  نه نیمیام

همه شعر هایی که بهش یاد دادم اولش رو غلط غلوط می خونه و بعد نگاه می کنه به من و می گه بعدشو تو بخون

اگه تو حونه یه کوچولو دعواش کنم خیلی ناراحت می شه و با گریه می گه تو منو دیگه دوست نداری  و گریه می کنی اینقدر ناز می گی که اگه از دستت عصبانی هم باشم محکم بغلت می کنم و می گم قده دنیا دوستت دارم یه عالمه دوستت دارم .............

برعکس بچه هایه هم سن و سالش درک بالایی داره و اصلا با خودکار رویه دیوار نمی نویسه و هر وقت بخواد وسیله ای رو که مال خودش نیست رو برداره اجازه می گیره که واسه خودم خیلی جالب هست که من یادش ندادم ولی خودش چجوری یاد گرفته

تو اوردن سفره خیلی کمک می کنه کلا دختر مهربونی هست

تو خونه اصلا نمی تونیم با بابایی سر موضوعی بلند حرف بزنیم چه برسه بخواهیم بحث کنیم واسه همین از وقتی تو زندگیمون اومدی منو بابایی خیلی بزرگ شدیم و دیگه سر موضوع هایه الکی بحث نمی کنیم

از برنامه هایی که خیلی خوشت میاد:باب اسفنجی و پلنگ صورتی وموش و گربه وبره ناقلا و کلا برنامه کودک خیلی دوست داره

خیلی با گوشی موبایل من بازی می کنی و کلا با گوشی به هر کی دوست داری زنگ می زنه و کلی حرف می زنه و یا داری باهاش عکس می گیری و هی به من می گی حسنی بگو و تو هم ازم فیلم می گیری درست همون کاری که من انجام می دم

به خاله سمانه خیلی وابسته هستی و تنها خونه خاله سمانه هست که که بدون من می مونی و حتی شب ها هم می خوابی

کلا می تونی لباس هایه خودت رو در بیاری و خودت تنت کنی در کل بزرگ شدی دخترم

صبحانه دوست داری عسل بخوری با شیر و خیلی هم دوست داری با هم صبحانه بخوریم

صبح که از خواب بیدار می شی به من نگاه می کنی می گی مامان صبح شده و من می گم اره و سریع می گی صبحانه بیار بخوریم

دختر نازم دختر خوشگلم با اومدنت به زندگیم خیلی چیزا عوض شده کلا برنامه ریزی هام کلاسام و همه کارهام با  خواب و بیداری تو تنظیم شده یه وقتایی اگه کلاس نداشته باشم به جز خونه مامان جون همش خونه خودمون هستیم و صبح تا شب با هم هستیم وقتی بابایی از سر کار میاد می پری بغلش و بابایی هم باهات بازی می کنه و شبها وقت استراحت منه و بیشتر شبا اگه بابایی خسته نباشه تا دیر وقت با هم بازی می کنید

عزیزکم خیلی بلا هستی و وقتی می خوای کاری رو واست انجام بدم می گی خواش می کنم این کارو بکن که وقتی می گی خواش می کنم مگه می شه انجام ندی تازه یه وقتایی این خواهش می کنم همراه بوس هست مخصوصا تو گذاشتن عکس و عوض کردن کانال تی وی

از اسباب بازی هات  فقط خونه سازی رو خیلی دوست داری و دائما در حال ساخت خونه و برج هستی و یه وقتایی هم با وسیله پزشکیت بازی می کنی و کلا دکتر و دکتر بودن رو دوست داری

کتابهایه منو بر می داری و می گی توش نمشته مامانی دختر خوبی هست و هی ورق می زنی و در مورد خودمون حرف می زنی و می گی ملیکا مامانش رو دوست داره انگاری کل کتاب در مورد ما سه نفر نوشته شده

قران رو که بر می داری  می گی قاران هست و شروع می کنی به بوس کردنش

اگه فقط دعواش کنیم کلی گریه می کنه و دعوامون می کنه و می گه منو کُکَک می زنی و هر چی می گیم نه دخترم کتک نه نمی زنیم فقط دعوات کردیم ولی تو حرف خودت رو می زنی و شروع می کنی به دعوا کردن که به بابایی می گم

یه عالمه کارهایه دیگه هم می کنی که سر فرصت واستون می نویسم

ببخشید طولانی شد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان ساحل
27 آذر 92 19:37
سلام سمیه جیگری چه عجب بالاخره یه پست جدید گذاشتی،از بس دیربه دیر پست میزاری ما سردرگم میشم که کی بیاییم تو وبلاگت سلام عزیزم .از این به بعد زود به زود میام عزیزم
خدیجه جنوبی
27 آذر 92 21:00
سلام دوست عزیزم،واقعا زیبا نوشتی،ممنون سلام عزیزم مرسی عزیزم
میتراقاسمی
28 آذر 92 1:20
سلام خووووووووووووشگل بووووووود سلام مرسی عزیزم
مامان راحیل
28 آذر 92 16:02
سلام به روی ماه خودت و دخترنازت،انشاالله دخترت120ساله بشه سلام عزیزم. مسی گلم
مامان دیانا
29 آذر 92 17:09
سلام عزیزم،امیدوارم دخترت1000ساله بشه سلام عزیزم . ممنون
مامان ساحل
30 آذر 92 19:10
سمیه.جیگری چرا دیگه به روز نیستی از این به بعد دیگه مثل قبل به روزم
مامان ساحل
2 دی 92 11:02
سمیه جیگری تا یکساعت دیگه باید بریم خونه رحیمی مهمونی،بیشتر بچه ها هستن و طبق معمول شما غایب،جات واقعا خالی خواهد بود خوش بگذره بهتون
مامان ساحل
2 دی 92 23:59
عجب زود به زود اومدی سمیه جیگری واقعا چقدر به روز شدی!!!!!!!!! دیگه اینترنتم راه افتاده هوراااااااااااااا
مامان راحیل
3 دی 92 3:46
و به چیز یادم رفت بگم شما که اینهمه متنهای محشر و جالب مینویسید چرا بفکر چاپ یه کتاب نیستید،بجان راحیل شما نویسنده فوق العاده قهار و حرفه ای و خوش ذوقی هستید،مرسی سلام عزیزم . فدات شم نظر لطفته اونقدر هم که می گی خوب نیستم شما دوستان خوبم خوب می بینید
مامان راحیل
3 دی 92 15:47
سلام به روی ماه خودت و دختر نازت،عزیزم خوشحالم به روز شدی،مرسی عزیزه دلم سلام . به نظر من که اشتباه کردی
مامان ساحل
3 دی 92 16:51
سلام سمیه جیگری خبر داری، سلام عزیزم من خیلی وقته ازشون خبری ندارم
مامان دیانا
3 دی 92 22:04
سلام عزیزم اگه برمیگشتم به عقب هرگز ازدواج نمیکردم،من چه به ازدواج و بچه داری،واقعا خسته کننده و کسل کنندست سلام عزیزه دلم این چه حرفیه که می زنی تو الان یه همسر خوب و یه مادر مهربون هستی قدر چیزاهایی که داری بدون
مامان ساحل
9 دی 92 2:33
سمیه جیگری چرا به روز نیستی چرا پست خبرجدید رو برداشتی!!!!!!!! سلام عزیزم . اصلا حال و حوصله ی پشت لب تاپ نشستن رو ندارم یه کم کسل شدم این ماه ها که بگذره بهتر می شم.
مامان دیانا
10 دی 92 17:45
سلام عزیزم چرا پست قبلی حذف شد?بازم میگم برمیگشتم به عقب اصلا ازدواج نمیکردم،واقعا اشتباه کردم،آنم یک اشتباه بزرگ.. سلام راستش چون وبلاگ من رو از اقوام و اشنایانم هم می خوانن می خوام خبر جدید سکرت بمونه کسی از اقوام خبر نشه واسه این حذفش کردم عزیزم من تو زندگی شما نیستم و از مشکلاتت خبر ندارم از خدا می خوام که مشکلاتت برطرف بشه تا از نعمتهایی که داری بیشتر لذت ببری
مامان ساحل
12 دی 92 3:56
پس ......... سمیه جیگری سلام عزیزم . اره درست حدس زدی
مامان ساحل
15 دی 92 2:43
سلام سمیه جیگری،مبارکت باشه ولی الان وقت بچه ی دوم نبود،باید میزاشتی حداقل ملیکا4ساله بشه،اشتباه کردی گلم سلام عزیزم ممنون عزیزم .
مامان راحیل
19 دی 92 10:22
سلام به روی ماه خودت و دختر نازت،عزیزم چرا دیگه نیستی میخوای وبلاگت رو ببندی، مرسی نهعزیزم دوباره با انرژی برمی گردم .منتظر باش
میتراقاسمی
20 دی 92 18:48
وبلاگ خوب و به روزی داشتی واقعا حیف شد... قول می دم دوباره مثل قبل شم بزار حالم بهتر بشه . صبور باشید
بابکی
21 دی 92 10:04
سلام عزیزم دیر به دیر به وبلاگت سر میزنی برای من فقط یه معنی داره که انشاا.... همینه اگه همینه که فک میکنم باشه !!خیلی مبارکهههههههههههههههههههههههه سلام عزیزم مرسی گلم چند وقتی هست اصلا حال و حوصله پشت لب تاب نشستن رو ندارم حالم که بهتر شد میام