ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

این روزهای ملیسا

1392/5/8 5:32
نویسنده : مامان
519 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم سلام

خیلی وقت بود که با تو حرف نزده بودم خیلی وقته که ننوشته بودم امشب که نه این سحر اومدم که باهات حرف بزنم و از شیطونی هات بگم از علاقه مندی هات از دلخوشی هات اصلا اومدم که از تو بگم

 امشب شب 21 رمضان بود و من رفته بودم مسجد به همراه خاله سمانه و خاله ستاره و مامان جون ولی تو رو نبردم اخه تو هنوز کوچولویی باید دلت شاد باشه دلم نیومد بیارمت گفتم شاید چراغها رو که خاموش می کنن تو بترسی واسه همین بابایی موند تو خونه و تو رو نگه داشت که دستش درد نکنه  وقتی برگشتم خیلی اروم کنار هم خوابیده بودید وقتی شما رو دیدم از ته دل از خدا خواستم به حق این شبها داغ هیچ کدومتون رو نبینم و سالیان سال کنار هم به خوشی زندگی کنیم  و البته دوست دارم خانواده ام بزرگتر هم بشه.امشب حال خوبی دارم از داشته هایم لذت می برم از ارامشم از زندگیم از همسرم از تک میوه ی زندگیم .خدایا شکرت بابت همه چی بابت تمام نعمت هایی که به من دادی خدایا شکــــــــــــــــــــــرت

این روزها تو بزرگ شده ای و خیلی از کارهات هم بزرگ شده مثلا خودت می تونی لباساتو در بیاری یا بپوشی  و خودت می ری دستشویی بدون کمک من خودت رو می شوری و میایی بیرون و شلوارتو پات می کنی بیشتر کلمه ها رو می گی البته غلط غلوط ولی دیگه راحت منظورت رو می رسونی. خودت مسواک می زنی یا وقتی حموم میریم خیلی دلت می خواد خودت بدن و سرتو بشوری کلا دوست داری کارهایه خودت رو تنهایی انجام بدی و البته تو کارهایه من هم دخالت می کنی از ظرف شستن گرفته تا گردگیری و مرتب کردن خونه از این ور من تمیز می کنم از اونور تو کثیف همش جارو دستمه ولی تمومی نداره خیلی از این نظر اذیت می شم شبها هم خیلی دیر می خوابی یه وقتایی تا سحر بیداری حتی سحری هم می خوری بعد می خوابی و صبح ها دیر بیدار می شی صبحانه عسل دوست داری خدا نکنه که دلت یه چیزی بخواد اینقدر گریه می کنی که بهت بدم مخصوصا بستنی چون دفعه ی اول که بهت بستنی دادم گفتم چشماتو ببند و دستت رو بیار جلو و بستنی گذاشتم تو دستت هی میایی جلویه من چشماتو می بندی و دستت رو میاری جلو و می گی بسنی بسنی و کم کم لهنت عوض می شه و با دعوا ازم بستنی می خوای و در پایان با گریه اونم چه گریه ای و البته در اخر به نتیجه ای که دلت می خواد می رسی و هر جور شده بستنی به دستت می رسه

با عروسک هات بازی می کنی بهشون غذا می دی تابشون می دی لالایی براشون می خونی ولی جی جی نمی دی می گم ملیکا جی جی بده به نی نیت و تو می گی نه بُزُگ یعنی همون حرفی که من به ملیکا زدم و از شیر گرفتمش بهش گفتم بزرگ شدی اونم همون رو می گه یعنی با از شیر گرفتن خودش تمام عروسکهاش هم حق خوردن شیر رو ندارن

دیگه هر وقت جیش داشته باشی بهم می گی و اصلا نشده تو شلوارت جیش کنی تازه عروسکهات رو هم یه وقتایی دعوا می کنی و هی می گی جیش شوار یعنی تو شلوارت جیش کردی؟ و هی می زنیش و می بریش دستشویی

با تمام اذیت هایی که داری ولی خیلی شیرینی خیلی بامزه ای خیلی عزیزیی خیلی دوستت دارم وقتی میایی رو شکمم می شیینی و هی می گی بغل بغل و دلت می خواد منو بغل کنی اینقدر تلاش می کنی که منو بغل کنی و هی بوسم می کنی و نازم می کنی مثلا مامان من شدی اتگاری از مامان بودن همین و یاد گرفتی بغل بوس و ناز چه خوب که مامان رو با این سه کلمه می شناسی

شبها وقتی می خوای بخوابی و بهونه می گیری من اسم تمام اشنایان رو می گم و می گم خوابه مثلا می گم مامان جون خوابه باباجون خوابه و ....به جایه لالایی و بعد خودت شروع می کنی ب گفتم جالبیش به اینه که هر خانواده رو با هم می گه مثلا خانواده عمه رو پشت سر هم می گی و اینقدر می گی که من خواب می رم و خودت هم کم کم خواب می ری ولی خیلی جالبه اسم همه رو می گی و بعدش می گی خوابه ولی به خودت که می رسی می گی میسا خوابه؟نــــــــــــــــــَــــــه اسم خودت رو می گی میسا

وقتی می گم خوشکل خوشکلا کیه؟؟؟ می گی من من من و هر چی من می گم می گی من من من خیلی ناز می گی و همش دوست داری من ازت بپرسم و تو بگی من من من ولی یه بار بابایی پرسید جیگر بابا کیه؟و تو نگاه کردی به من و گفتی مامان و همگی خندیدیم 

تازگیها رفتم و دندونام رو ارتودنسی کردم اولش خیلی با دقت بهم نگاه می کردی و با حالتی دلسوزانه می گفتی بوف شده شوکو خوردی اداس خوردی وای وای وای نخور اخ می شه اب بخور و هی به اب میاوردی تا بخورم ولی همون لحظه که داری به من می گی شکلات نخور یاد شکلات می افتی و هی اصرار می کنی و می گی شو شو شو

خیلی علاقه داری با خودکار رویه کاغذ بنویسی و هی الکی خط خط کنی و نشون من یا بابایی بدی و بگی ببین توتو ببین گل ببین نی نی در صورتی که فقط خط خط کردی ما هم می گیم به به افرین چدر قشنگ کشیدی به خودکار می گی کوو یا خوو

دیگه دست و چشمم درد گرفت بقیه اش رو میزارم واسه دفعه بعد

یه سری عکس هم واسه پست بعد میزارم

فعلا بای

منم برم بخوابم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

دایی نی نی ها
8 مرداد 92 6:54
با سلام . ضمن تبریک به خاطر وبلاگ قشنگتون ، وبلاگ امیرمحمد واسرا کوچولوبه روز شد . لطف کنید و با تشریف فرمائی خودتون ، نی نی ها ماروخوشحال کنید و با گذاشتن یه یادگاری ، روزهای قشنگش رو قشنگتر و پر خاطره تر کنید


سلام عزیزم. چشم باعث افتخاره
گلشن
12 مرداد 92 12:04
سلام عزیزدل فوق العاده خوشگلم/ خداراشکر بعداز 4روز تونستم تواین قسمت،تو پست جدید نظربزارم چندروز گذشته تو این قسمت هرچی نظر مینوشتم و روش OKمیکردم که ارسال کنم اصلا ثبت نمیکرد همش رد میشد و ارسال نمیشد!!!!


سلام عزیزم مشکل شما رو بقیه دوستان هم داشتن امیدوارم مرافع بشه . در ضمن از نظرتون کمال تشکر رو دارم
میتراقاسمی
12 مرداد 92 12:40
باهات قهرم باهات سلام نمیکنم آخه این چه وضعیه الان دوسه روز شده هرچی تلاش و کوشش میکنم تو این قسمت حرف دلم را بزنم نمیتونم بزنم انگار اینجا طلسم و قفل شده بود ولی خوب الان دیگه درست شد،گرچه خودم و خانوادم و دوستام اصلا مذهبی نیستیم و تو این نوع مراسمها اصلا شرکت نمیکنیم و شرکت نخواهیم کرد ولی پست جدیدت بخصوص آن قسمتهای که مربوط به ملیکا بود خوووووووشگل بود،مرسی

سلام عزیزه دلم به خدا شرمنده به خاطر تمام اذیتهایی که برایه نظر گذاشتن واست ایجاد شده امیدوارم که دیگه مشکل نداشته باشی
من هر سال در این مراسم شرکت می کنم نمی گم ادم مذهبی هستم ولی عقایدی دارم که با رفتن به اینجور مجالس روح و دلم اروم می شه به نظر من اینجور مجالس برای من لازمه برایه تزکیه نفس و ازاد شدن از کارهایه روز مره ای که واسه ادم تکراری شده یه جور درد و دل با خداست یه جور رهایی هست من که بهشون نیاز دارم

گلشن
12 مرداد 92 13:19
سلام به عزیزدل فوق العاده مهربونم/


سلام عزیزم
گلشن
12 مرداد 92 20:07
سلام به شما عزیز/


سلام عزیزم از دیدن پیامهات خوشحال می شم
مامان الهام
12 مرداد 92 21:05
سلام سمیه جان تشکر از دلنوشته قشنگی که نوشتید


سلام عزیزم مرسی عزیزم . دل تو لیاقت بهترینها رو داره قدرشو بدون
مامان غزل
12 مرداد 92 23:10
ملیسا?!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!?


یه وقتایی ملیسا صداش می زنم ملیکا هم از ملیسا گرفته شده
مامان ساحل
13 مرداد 92 1:22
سمیه جیگری سلام


سلام عزیزم . راضیم می کنه
مامان ساحل
13 مرداد 92 3:43
سلام به بهترین دوستم سمیه جیگری،


سلام عزیزم نمی تونم درکت کنم
مامان ساحل
13 مرداد 92 3:59
سمیه جیگری سلام،


سلام عزیزم .تو زندگی اگر تعهد نباشه لذتی نیست
مامان ساحل
13 مرداد 92 4:25
سلام به سمیه جیگری بهترین دوست زندگیم،


سلام عزیزم
مامان راحیل
13 مرداد 92 10:38
سلام به روی ماه خودت و دخترنازت عزیرم بسیار زیبا از وصف حال ملیکا نوشتید مرسی


سلام عزیزم .مرسی گلم
مامان راحیل
13 مرداد 92 11:30
سلام به روی ماه خودت و دخترنازت یه سوال گلم,خودت بین ملیکا و ملیسا کدوم اسم را بیشتر دوس داری؟مرسی گلم


سلام عزیزم به نظر من تا کوچیک هست ملیسا قشنگتره ولی وقتی بزرگ شد ملیکا ولی خودم ملیسا رو دوست دارم و باباش ملیکا اخه ملیکا انتخاب باباش بود من می خواستم رومیسا بزارم واسه همین یه وقتایی ملیسا صداش می زنم اخه شبیه رومیسا هست .
مامان راحیل
13 مرداد 92 13:17
سلام به روی ماه خودت و دخترنازت آره اسمهای مورد نظر خودت هم قشنگ و زیباست




مرسی عزیزم . با همسرم قرار گذاشتیم دختر رو اون و پسر رو من اسم بزارم امیدوارم واسه بچه بعدی من اسم بزارم


گلشن
13 مرداد 92 19:48
سلام عزیزدل فوق العاده خوشگل/


سلام عزیزه دلم
گلشن
13 مرداد 92 20:36
سلام به عزیزترین انسان تاریخ خوبی؟(سپاس)


سلام عزیزم از اینکه هستی و برای من پیام می زاری واقعا خوشحالم
مامان راحیل
13 مرداد 92 22:29
سلام به روی ماه خودت و دخترنازت


سلام عزیزم . شاد باشی
مامان ساحل
14 مرداد 92 1:37
سلام سمیه جیگری چه خبرتازه?


سلام عزیزم .سلامتی تو چه خبر؟