بدون عنوان
سلام عسل مامان
دختر قشنگم خیلییییییییییییییی دوستت داریم
ملیکا یک سال و یازده ماه و نه روزشه
مادر بودن دلخوشی های خاص خودش رو داره
یه روز که موفق می شی دو قاشق بیشتر بخورونی!! به کودکت خودت چهار کیلو چاق می شی
یه شب که خوب و آروم و بی دردسر و زود می خوابه احساس می کنی کوه کندی و ته دلت غنج می ره از این موفقیت عظیــــــــم
وقتی هر روز کلمات جدیدی خلق می کنه و اضافه شون می کنه به ادبیات فارسی انقددددر می خندی تا غش کنی و از یه ور بیفتی
(کلمات خنده داری مثل بخشیدکه ترجمه ی سلیسش می شه: ببخشید!!)مخصوصا اگه از دهن خوشبو و ناز یه دخمل کوچولوی دو ساله ی نوک زبونی دربیاد که دیگه واقعااااااااااا غش کردن هم داره
قد می کشی با هر سانت قد کشیدن طفلت و وزن می گیری با هر گرم وزن گرفتنش...
و ... خیـــــــــــــلی چیزای ناب دیگه
دلخوشی مادرانه ی این روزای ما یواش یواش نزدیک شدن به دو سالگی دخترکمون و شمارش معکوس نزدیک شدن به روز تولدشه... اینه دلخوشی مون...
دختر قشنگم کمتر از یه ماه دیگه تا روز تولد دو سالگیت مونده و من این روزا با تغییر و تحولات خیلی خیلی زیادی تو وجود نازنینت روبرو هستم.
از قول یه کتاب خوب:
""زمانی که به فرزند دو ساله تان می نگرید احتمالا ترکیبی از احساسات خوب و بد خواهید داشت. مشاهده ی این که این کوچولوی شیطان به کودکی مستقل، کنجکاو، و پرشور تبدیل می شود بسیار لذت بخش است. اما خداحافظی با آن کوچولوی وابسته ای که مطابق میل و اراده ی والدینش به کنترل درمی آمد و همیشه نیازمند و خواستار توجه بود، مشکل است...
و ... دو سالگی دوران وحشتناکی نیست، بلکه دوره ای است که در آن شخصیت فردی کودک به تدریج نمایان می شود... (کلیدهای رفتار با کودک دو ساله - مگ زوبیگ)""
دخترم دیگه برای خودت خانمی شدی حرفایی شیرینی می زنی و چه به موقع به کار می بریشون.
بعد از دو سه هفته تلاش و کوشش پروژه پوشک گیری با موفقیت به پایان رسید.البته در روز یه وقتایی دوست نداری دستشویی بیایی و با زور باید ببرمت و البته یه وقتایی هم تو شلوارت جیش می کنی . این مرحله از فراز و نشیب های زیادی برخوردار بود.خداروشکر...
مدتیه بفکر از شیر گرفتن مهربان دخترم هستم.آخه چیزی به دوسالگی ملیکاجونم نمونده.اما متاسفانه به روش تدریجی هم اقدام کردم نشد.خداجون کمک کن.خیلی نگرانم.شما مامانهای مهربون که این مرحله رو پشت سر گذاشتید لطفا منو راهنمایی کنید
دختر بیست و سه ماهه من وقتی لباس نو می پوشه با ناز میگه خوشگله...
دوستت دارم عزیزم
میدونم که خیلی آدم متفاوتی هستی و هر از گاهی منو باباتو سورپرایز میکنی .اینم داستان زندگی توست .سپردمت دست خدا .همون که تو رو برام نگه داشت .باورم نمیشه به همین زودی 2 سال گذشت .2 سالی که با تمام دوران زندگیم فرق میکرد .یعنی این منم؟ این منم که اینقدر یه موجود دیگه برام مهمه؟ خدایا با مادرا توی اون 9 ماه چه میکنی که اینجور از خود گذشته میشن؟
خدایا این بزرگترین و زیباترین و سخت ترین تجربه زمینی رو از من بپذیر و کمکم کن ازش سربلند بیرون بیام.خدایا هممون بدجوری محتاجتیم چه اونایی که میدونن هر چی دارن از خودته چه اونایی که زیادی خودشونو جدی گرفتن.
خدایا دوستمون داشته باش .همین ما را بس است .