ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

ملیکای من

1391/10/26 17:22
نویسنده : مامان
620 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم چرا چند وقته اصلا نوشتنم نمیاد با اینکه خیلی هم حرف دارم برای گفتن

الان نگاه کردم دیدم چند وقتیه که نیومدم تو وبلاگ  نازمچشمک

ملیکا هر روز با مزه تر از روز قبلش میشه  هر روز داره منو عاشق تر از روز قبلش میکنه

هر روز دارم دیوونه ترش میشم خیلی خیلی دوستش دارم با اینکه خیلی باباییه و

اگه باباییش باشه زیاد منو تحویل نمی گیره اما همونکه هست و دارم از شنیدن

صدای نازک و نازش و جیغ های گوشخراشش لذت میبرم

                                            خدا را 10000000000 مرتبه شکر میکنم 

هر روز حداقل یه کلمه تازه یا یه جمله 2 کلمه ای جدید برامون می گه که همه ما را

سوپرایز میکنه دیگه قشنگ می شه فهمید که منظورش چیه و چی می خواد خیلی

خوشمزه حرف میزنه وقتی کلمه ای را میگه من و بابا جواد و مامان جون و

 باباجون انگار که تا به حال تو عمرمون اون کلمه را نشنیدیم این قدر ذوق و

 شوق می کنیم عین این عقده ای هااااااااااااااااااااااااااااااااا

عاشق لاك و لوازم ارایش مامانی . فقط کافیه مامان جلوی آینه بره دیگه ول کن نیستی و مدام میگی من من یعنی برای منم  ارایشم کن

رقصيدنت هم خيلي پيشرفت كرده و رقص پا و دست و كمر و ترکیب همه اینا رو هم خیلی خوشگل انجام میدی.

نماز خوندن که نگو تا صدایه اذان می شنوی دنبال چادر سجاده می گردی و همیشه نمازت رو سر وقت می خونی .

تازگیها یاد گرفتی با مداد رو دیوار ها خط بکشی که خیلی باید حواسم باشه که تو مداد به دستت نرسه

کتاب و روزنامه خوندن رو هم خیلی دوست داری و اصلا نمی زاری یه کتاب  بخونم اخه هی میایی بالایه سرم و می گیریش تا درس بخونی و می گی بده درس درس یعنی درس داری

غذا خوردنت رو نگو که هنوز که هنوزه واسه خودش پروژه ای ه  همه ی غذا ها رو قاطی پاتی می کنی و از من و بابایی هم می خوای که امتحان کنیم و اگه نخوریم دعوامون می کنی و بابایی مجبوره از غذایی که درست کردی بخوره

دختر با ادب و مهربونی هستی شاید تو خونه ی خودمون و مامان جون اذیت کنی ولی وقتی میریم مهمونی اصلا اذیت نمی کنی و حسابی دختر خانمی هستی

دختر کوچولوی من حسابی داره بزرگ میشه وتند تند پیشرفت میکنه اونقدر که من خیلی هاشو یادم میره اینجا براش ثبت کنم و بنویسم

حتی دیگه فرشته خوشگل من به تنهایی لباساشو در میاره و با کمک من لباساشو می پوشه، به تنهایی غذا می خوره و توی استکان چای  می خوره و تو کارای خونه کلی به مامانش کمک می کنه  مثل گرد گیری جارو و خیلی کارای دیگه. مامان قربونت بشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان راحیل
27 دی 91 11:39
سلام به روی ماه خودت و دخترنازت عزیزم خوشگلم بازم فوق العاده نوشتی"مرسی"


سلام عزیزه دلم
ممنون گلم
مامان عاطفه
27 دی 91 11:47
سلام عزیزم خوبی؟

سلام عزیزم نتونستم

مامان تپل/اصفهان
27 دی 91 18:32
سلام عززززززیم خوبی جوووووون دلم؟تشکر بابت پست جدیدت خوشگل و بااحساس نوشتی


سلام عزیزم.ممنون گلم خوبم .تو چطوری؟خوبی خوش می گذره؟اینجا که هوا حسابی سرد شده
سعیدرحیمی
27 دی 91 20:38
طبیبا مکن منعم ازجام(می)/که درد درون را دوا دیده ام/برو صاف شو،تا خدابین شوی/ببین من خدا را کجا دیده ام...
سعیدرحیمی
27 دی 91 20:41
دنیا وفا نداره،چشمش حیا نداره/باهمه نارفیقه،ما و شما نداره...
رحیمی سعید
27 دی 91 20:57
مکش سرمه به چشم نازپرور/مکن روز مرا از شب سیه تر/نمیسوزد دلت از بهر عاشق/چه خواهی گفت در فردای محشر...


سلام باز هم مثل همیشه زیباست
سعید رحیمی
28 دی 91 0:21
ازاینجا تا به آنجا لاله کاشتم/میان لاله ها سیبی گذاشتم/از اینجا میروی سیبی نچینی/که اسم یار عاشق روش نوشتم...
سعید رحیمی
28 دی 91 0:47
خداوندا جوانیم به سر رفت/درخت شادکامی بی ثمر رفت/درخت شادکامی عمر عاشق/سرشام آمدو وقت سحر رفت...
سعیدرحیمی
28 دی 91 16:05
تو زندگی به کسانی دل میبندیم که مارا نمیخواهند...و از وجود کسانی که مارا میخواهند بیخبریم..این است دلیل تنهایی ما...
مامان ساحل تپلک نازمن
28 دی 91 18:40
سلام سمیه جان خوبی جیگرم?خوبی جیگرطلا?ملیکاجان چطوره? فداش بشم میبوسمتون


سلام عزیزم.ما همگی خوبیم ممنون گلم می بوسمت
مامان ساحل تپلک ناز من
29 دی 91 1:39
سلام سمیه جان،
سلام عزیزم .گلم تحمل کن عزیزم کار درستی نیست .

مامان زهرا
29 دی 91 10:52
سلام یک انتقاد دارم از شما،چرا اجازه میدید یک سنی مذهب"مامان عایشه" تو این وبلاگ که مال ما عاشقان شیعه است نظر بزاره؟؟؟


سلام مامان زهرا من اصلا با انتقاد شما موافق نیستم . مامان عایشه مثل خواهر منه و از اینکه از هر قشری به وبلاگم سر می زنن خوشحالم . عزیزم سنی و شیعه نداره همه ی ما مسلمانیم و اصلا نباید اینجوری فکر کنیم . من از از طرز تفکر خوشم نمیاد . من دوره ی دانشجوییم دوست صمیمیم یه سنی بود ولی فوق العاده رابطه خوبی داشتیم .
مامان تپل/اصفهان
29 دی 91 14:15
سلام عزززززریزم واقعا ازحرفهای مامان زهرا شوکه شدم مذهب جز چیزهای شخصی هرکسی هست من خودم شیعه هستم ولی بخداقسم بهترین دوستم یک سنی هست اینقدر که اون بهم خوبی و محبت کرده خواهر خودم نکرده،فوق العاده باهم دوست هستیم


سلام عزیزم کاملا باهات موافقم
سمیرا عامری
29 دی 91 14:28
خانم مامان زهرا/سنی،شیعه،مسیحی،زرتشتی همه انسان هستن من خودم 3سال جایی دانشجو بودم که 80درصد دانشجوهاش سنی بودن اینقدر منو دوست داشتن و به اعتقاداتم احترام میگذشتن که حدی نداشت هنوزم باهاشون درارتباط هستم مامان زهراجان لطفأ این افکارها را از ذهنتون پاک کنید=مرسی


سلام .درست می گید باهاتون موافقم
سعیدرحیمی
29 دی 91 14:34
وبلاگتون بدون شک،بهترین وبلاگ بین تمام وبلاگهاست،بهت تبریک میگم و بهت افتخار میکنم آبجی عزیزم"سپاس"



ممنون نظر لطفتونه
مامان خوشگل
29 دی 91 15:48
سلام عزیزم با نظر مامان زهرا بشدت مخالف هستم پس آزادی دین و مذهب،آزادی بیان و اندیشه چی میشه؟واقعا از خوندن نظرشون بشدت ناراحت شدم


سلام عزیزم با نظرت کاملا موافقم