ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

فرشته ی من سلام

1391/8/18 19:07
نویسنده : مامان
461 بازدید
اشتراک گذاری
 

ملیکای من سلامقلب

منم مامان سمیه ؛‌ یه مامان که عاشق دخترشه ، یه مامان که قلبش با صدای نفس دخترش می تپه ، یه مامان که همه زندگیش دخترشه و بالاخره یه مامان که تنها آرزوش توی این دنیا خوشبختی دخترشه.

ملیکای من ؛ تمام عمر و هستی من فدای یه خنده شیرین تو .

نزدیک به یک سال و نیم گذشت ؛ یک سال و نیم پر فراز و نشیب برای من و تو ؛ پر از اتفاقات زیبا ، پر از اشک و لبخند ؛ باورم نمیشه  ؛ برای من انگار یک عمره ؛ نه اینکه سخت گذشته باشه هااااا نه ؛ انگار که یک عمره با توام ، انگار روزی نبوده که تو در زندگی من نباشی ، انگار لحظات بی تو بودن یادم نمیاد ، شاید هم قبل از آمدن تو من زندگی رو نشناخته بودم ؛ بهر حال میخوام بدونی که زندگی من با اومدن تو رنگ و بوی تازه ای گرفت ، رنگ و بویی که برای من یادآور بهشتی پاک و زیباست.

دخترم ممنون بخاطر همه اون لحظات زیبایی که در زندگی ما خلق کردی و خدای من از تو هزاران بار ممنونم و سجده شکر به درگاهت که چنین لطف بزرگی در حق ما روا داشته و همچین فرشته آسمانی را به زندگی ما فرستادی.

خدایا تنها آرزوی یک مادر خوشبختی و موفقیت فرزندش در همه عرصه های زندگی است ، من هم از تو عاجزانه میخواهم که لبخند رضایت و خوشبختی همواره و در تمام مراحل زندگی بر لبان زیبای دخترم نقش بسته باشد و فرزندم جز در مسیر مورد رضایت تو گام برندارد.

ملیکای من ؛ دوستت دارم و لحظه های با تو بودن زیباترین لحظات هر روز من است .قلب

حالا می خوام کارایی که ملیکایی انجام می ده بگم :

همه ی حرفام رو متوجه می شه و هر کاری رو بگم انجام می ده مخصوصا اگه خونه مامان جون باشیم موقع شام خیلی کمک می ده و هی میره تو اشپزخونه یه چی میاره حتی موقع جمع کردن هم کمک می ده و با هر کارش با دست و تشویق ما روبرو می شه و هی ادامه می ده الهی قربونت برم که با اون پا هایه کوچولوت تند تند می دویی و کمک می کنی

دایره لغاتش گسترده تر شده و تقریبا بیشتر کلمات رو می گه و تمام اعضای بدنش رو می شناسه

با عروسکهاش بازی می کنه مخصوصا با یکی از اونا که اسمش رو نخودی گذاشتیم تا بهت می گم نخودی رو بیار میاریش و بیشتر با اون بازی می کنی

خیلی پر جنب و جوش هستی و داعما در حال بازی و بازیگوشی هستی در کل شیطونی و نمی زاری یه برنامه تی وی رو با ارامش نگاه کنیم اخه چندین بار خاموشش می کنی

حالا بقیه کاراش رو بعدا می نویسم الان یه کم کار دارم فعلا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان عایشه
19 آبان 91 3:16
سلام خواهرخوبم وای عزیزم هرپست جدید که میزاری زیباتر از پست قبلی هست،واقعا بوجود چنین خواهرهنرمندی افتخار میکنم خدا حفظت کنه،،ملیکاجان عزیزدل خاله از راه دور بوسه بارانت میکنم بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس


سلام به ابجی خوب و مهربون خودم . ممنون که متن هایه من رو می خونی واقعا به داشتن این چنین مخاطبهایه همراه و با احساسی افتخار می کنم. شما خودتان خوب و هنرمند هستید که نوشته هایه من رو خوب و زیبا می بینید
می بوسمت خواهر گلم
مامان راحیل
19 آبان 91 10:08
سلام به روی ماه خودت و دخترت،درسته حرفام تکراریه ولی خداییش بازم معرکه و محشر نوشتی...بازم عجیب و باورنکردی حرف دل من بود/مرسی


سلام عزیزم . هر بار که پیام شما رو می بینم خوشحال می شم و با عشق پیامهاتون رو جواب می دم
می بوسمت خواهر گلم
دلسوز
19 آبان 91 10:17
ضمن خسته نباشید و احترام به شما به نظرمن دیگه وبلاگت خیلی تکراری شده همش شده نوشتن و عکس گذاشتن به نظرمن تنوع باید به وبلاگت بدی،مثلا یک سوال مطرح کنی که دوستان جواب بدن،و یا چیزهای دیگه*ممنوم*


ممنون از نظرتون ولی من قصدم از ساختن این وبلاگ فقط نوشتن خاطرات دخترم هست و خوشحال هستم که دفتر خاطراتی دارم که بعدا دخترم از خوندنش لذت می بره. در ضمن روی نظر شما هم فکر می کنم
سعیدرحیمی
19 آبان 91 13:06
سلام آبجی عزیزم خسته نباشی خداقوت،واقعازیبا نوشتی.خوشبحال ملیکاکوچولو که چنین مادر بااحساس و پاکدل و عاشقی داره که عاشقانه دوستش داره،آبجی عزیزم تو ایندوره از زمان مادرهای خوب و دلسوزی مثل شما کم پیدا میشه،داداشی ازته دل بهت افتخار میکنه.زنده باشی


ممنونم نظر لطفتونه . جدا با پیام هایه امیدوارانه تان من رو برای نوشتم دلگرمتر می کنید . ممنون
سولماز مامي باران
20 آبان 91 0:16
سلام سميه جون . خوبي ؟ ماشالله دختر ناااازي داري . تو ني ني گپ وبلاگتو ديدم و باز كردم ، خيلي جالب بود برام : باران منم ٢٨ ارديبهشته ، البته سال ٨٥ . اونم ظهر ساعت ١/٥٠ دقيقه به دنيا اومده . يعني ٤ سال و ٣٦٤ روز و ١١ ساعت و ٤٠ دقيقه از مليكا گلي شما بزرگتره ؛) خوشحال ميشيم به ما هم سر بزنين و بيشتر با هم آشنا بشيم . بوووووووس بااااااي

سلام عزیزم . چه جالب که تاریخ تولدش با ملیکای من یکی هست . حتما بهتون سر می زنم. از طرف من باران جون رو ببوس

مامان تپل/اصفهان
22 آبان 91 15:06
سلام عزیزم خوبی سمیه جون؟ بالاخره بعد یکماه برگشتم،قربون ملیکاجان بشم،عزیزمنه


سلام عزیزم خوش اومدی زیارتت قبول خوش به سعادتت . ما رو که حتما دعا کردید . قربونت برم که بازم به ما سر زدی روی ماهت رو می بوسم و از صمیم قلب ازت می خوام سر نمازت مارو فراموش نکنی
می بوسمت.التماس دعا
سعید رحیمی
22 آبان 91 20:23
(ملیکاکوچولو)عشق دایی سعید، خیلی دوووووووووستت دارم


سلام دایی ممنون