ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

بدون عنوان

1391/6/3 5:29
نویسنده : مامان
354 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیطون مامان

دیشب یه عروسی دعوت بودیم یکی از دوستایه بابایی که خونه شون این جا نبود و می بایستی یک ساعتی تو ماشین باشی تا برسیم اخه 100 کیلومتری اینجا هستن و ماهم به همراه یکی از دوستامون راهی شدیم طبق معمول همینکه سوار ماشین شدیم شما گریه کردین و حسابی اذیت کردی اینقدر گریه کردی که نی نی دوست بابایی هم شروع کرد به گریه کردن به هر مصیبتی بود رسیدیم اونجا هم دختر خوبی نبودی و بیشتر پیش بابایی بودی بعد عروسی رفتیم خونه یکی دیگه از دوستامون تا من بتونم شما رو خواب کنم تا تو ماشین اذیت نکنی ولی هر کاری کردم نخوابیدی و ما راه افتادیم و تو دوباره شروع کردی اینقدر گریه کردی که خسته شدی و رو شونه هایه من خواب رفتی. الان رسیدیم و تو بابایی خواب هستین منم اینقدر خسته و عصبی هستم که خوابم نمی بره بسکه امروز یعنی دیروز اذیت شدم که دست چپم به شدت درد گرفته و خیلی کلافه هستم که تو چرا اینجوری هستی چرا برعکس همه ی بچه ها که تو ماشین معمولا اروم هستن و خواب میرن تو تویه ماشین نا ارومی می کنی و همین که پات به ماشین میرسه یه ریز گریه می کنی و هم خودت اذیت می شی هم بقیه مخصوصا بابایی رو خیلی اذیت می کنی و هواسش رو با گریه هات پرت می کنی

حتما بخاطر این گریه هات پیش یه دکتر می برمت اخه موندم چجوری واسه عروسی خاله الهام بریم کرج تا اونجا خدای نکرده بسکه گریه می کنی از حال می ری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)