ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

مادرم روزت مبارک دوستت دارم

1391/2/23 19:27
نویسنده : مامان
417 بازدید
اشتراک گذاری

از کجا اغاز کنم .....

از کجا آغاز کنم بیان قصه ای را که گویای عظمت و شکوه یک عشق باشد.
قصه عشقی که از دریا کهنسال تر است.
و آن عشق چیزی نیست جز مادر, که هدیه ایست الهی و مهر مادر , همچو مرواریدیست گرانبها.
آری..... من نیز همچو همسالان خود معنی مهر مادر و نگرانیهای پی در پیش را نمی فهمیدم .
تا اینکه خدای مهربون مثه همیشه در حقم لطف کرد و این بار مرا مادر خواند.
و حالا که یکسال از تولد فرزندم میگذرد معنی دلواپسی و نگرانیهای مادرانه را می فهمم . با وجود اینکه متوجه هیچگونه سختی نیستم  ومادرم همیشه کمک حالمه.حال می فهمم که این همه سال بر مادرم چه گذشته و چه میگذرد...

          اینجاست که میگن نگرانیهای یه مادر تمومی نداره و باید مادر بشی تا بفهمی...

 (الهی فدای یه دنیا مهربونیت بشم مامان گلم که به معنای واقعی ستایش کردنی هستی...)

امسال هم مثل هر سال بابایی منو غافلگیر کرد و با یاداوری روزمادر و گرفتن گل و کادو منو باز خوشحال کرد یادم اولین کادویی که به من گرفت روزی بود که در کنار بارگاه امام رضا  عقد بستیم که مصادف با روز مادر و زن بود و سالهایه بعد هم با اینکه خیلی مشغله ی کاری داره و من اصلا فکر نمی کنم یادش هست با گرفتن گل و شیرینی و کادو من رو سوپرایز می کنه یادمه پارسال تو تقریبا 7 روزت بود که مصادف شد با روز مادر و اولین سالی بود که خودم هم مادر شده بودم و با کادویه زیبایی که واسم گرفته بود خوشحالی من و دو چندان کرده بود دیشب من خونه ی مامان جون بودم که وقتی بابایی اومد واسه من و مامان جون یه دسته گل زیبا و دو تا کارت هدیه گرفته بود جدا که خیلی خوش سلیقه هست الان عکس گل رو واستون میزارم تا ببینید چه شوهر خوب و مهربونی دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

رادین عشق زندگی
23 اردیبهشت 91 20:21
مامانی جونی روز شما هم مبارک باشه


ممنون عزیزم
بابای ملیسا
23 اردیبهشت 91 22:20
ضمن عرض تبریک به خاطر روز مادر ، وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدیدش به روز شد . خوشحال میشم سر بزنید و با نظرات قشنگتون وبلاگ ملیسا رو مزین کنید
آسمان را گفتم :
می توانی آیا
بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
روح مادر گردی ؟
صاحب رفعت دیگر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !!!
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم !

خاک را پرسیدم :
می توانی آیا
دل مادر گردی ؟
آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم !

این جهان را گفتم :
هستی کون و مکان را گفتم :
می توانی آیا
لفظ مادر گردی ؟
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم !
عزت و نام و نشان کم دارم !

آن جهان را گفتم :
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی ؟
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی ؟
گفت نی نی هرگز !
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم !
آنچه در سینه ی مادر بوُد آن کم دارم !



سلام اقای پدر خیلی زیبا بود
باعث افتخارم هست که به وبلاگ ملیسا خانم سر بزنم
مامان زهرا نازنازی
24 اردیبهشت 91 2:18
خوشبختی تون پایدار عزیزم




ممنون
مهسا مامان باربد
24 اردیبهشت 91 8:19
گفتم مادر! ... گفت: جانم

گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم

گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم

گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم

گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم ...

اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...! همیشه از درد گفتم و از رنج.....!

روزت مبارک مامان مهربون ملیکا.

زیبا بود عزیزم
روز شما هم مبارک