مادرم روزت مبارک دوستت دارم
از کجا اغاز کنم .....
از کجا آغاز کنم بیان قصه ای را که گویای عظمت و شکوه یک عشق باشد.
قصه عشقی که از دریا کهنسال تر است.
و آن عشق چیزی نیست جز مادر, که هدیه ایست الهی و مهر مادر , همچو مرواریدیست گرانبها.
آری..... من نیز همچو همسالان خود معنی مهر مادر و نگرانیهای پی در پیش را نمی فهمیدم .
تا اینکه خدای مهربون مثه همیشه در حقم لطف کرد و این بار مرا مادر خواند.
و حالا که یکسال از تولد فرزندم میگذرد معنی دلواپسی و نگرانیهای مادرانه را می فهمم . با وجود اینکه متوجه هیچگونه سختی نیستم ومادرم همیشه کمک حالمه.حال می فهمم که این همه سال بر مادرم چه گذشته و چه میگذرد...
اینجاست که میگن نگرانیهای یه مادر تمومی نداره و باید مادر بشی تا بفهمی...
(الهی فدای یه دنیا مهربونیت بشم مامان گلم که به معنای واقعی ستایش کردنی هستی...)
امسال هم مثل هر سال بابایی منو غافلگیر کرد و با یاداوری روزمادر و گرفتن گل و کادو منو باز خوشحال کرد یادم اولین کادویی که به من گرفت روزی بود که در کنار بارگاه امام رضا عقد بستیم که مصادف با روز مادر و زن بود و سالهایه بعد هم با اینکه خیلی مشغله ی کاری داره و من اصلا فکر نمی کنم یادش هست با گرفتن گل و شیرینی و کادو من رو سوپرایز می کنه یادمه پارسال تو تقریبا 7 روزت بود که مصادف شد با روز مادر و اولین سالی بود که خودم هم مادر شده بودم و با کادویه زیبایی که واسم گرفته بود خوشحالی من و دو چندان کرده بود دیشب من خونه ی مامان جون بودم که وقتی بابایی اومد واسه من و مامان جون یه دسته گل زیبا و دو تا کارت هدیه گرفته بود جدا که خیلی خوش سلیقه هست الان عکس گل رو واستون میزارم تا ببینید چه شوهر خوب و مهربونی دارم