تلاش من برای بهتر شدن سرماخوردگی ملیکا
سلام عسلی مامان
هنوزم سرما خوردی تازه متوجه شدم دفعه ی پیش تو سرما نخورده بودی و حساسیت داشتی چون الان واقعا سرما خوردی سرفه می زنی و به شدت ابریزش بینی داری دیروز واست سوپ درست کردم و امروز واست اب گوشت حسابی بهت می رسم تا زود خوب بشی تازه دیشب بابایی واست اب سیب و هویج گرفت و از دیشب می کنم تو شیشه و بهت می دم شلغم هم واست پختم و هر 8 ساعتی یه بار بهت شربت دیفن می دم هر کاری که واسه سرما خوردگی خوب باشه انجام می دم تا تو زود خوب بشی .
دیشب ساعت 12 خوابت کردم و کنارت خوابیدم بسکه خسته بودم نفهمیدم تو کی بیدار شدی ولی وقتی از صدای اواز خوندن و بازیت بیدار شدم ساعت 4 صبح بود وقتی بیدار شدم تو سر جات نبودی خیلی جا خوردم چون تاریک بود به دقت دنبال صدا رو گرفتم دیدم تو خزیدی و رفتی کنار پارچ اب و اونو ریختی رو فرش و داری با پارچ و لیوان و اب ریخته شده بازی می کنی خیلی جا خوردم اخه هیچوقت این کار نکرده بودی و از جات جابجا نمی شدی وقتی صدات زدم نگام کردی و زدی زیر خنده منم خندم گرفت و بغلت کردم و اوردمت سر جات و 2 ساعتی واست لالایی و شعر و... می خوندم و شیر میدادم بهت تا خوابیدی و صبح ساعت 9 بیدار شدی
الان که دارم این پست رو می زارم تو اروم خوابیدی و من هر چند لحظه ای دست رو پیشونیت میزارم تا تب نداشته باشی
قشنگ مامان زود خوب شو من و بابایی طاقت دیدن مریضیت رو نداریم