ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

مامانی روزت مبارک

میخوام بهت بگم به خاطر همه کارای بدم معذرت میخوام... میخوام بهت بگم بیشتر از هر کسی دوست دارم.... میخوام بگم وقتی فکرشو میکنم که یه روز نیستی مثل ابر بهار گریه میکنم... میخوام بگم اگه دعای تو نباشه من یه لحظه ام زنده نمیمونم... میخوام بگم اگه همه دنیا رو بدن تا بی خیال تو بشم تو رو میگیرم و بی خیال دنیا میشم... میخوام بگم: مامانی دوستت دارم  روزت مبارک
31 فروردين 1393

روزم مبارک

امسال سومین سالیه که من یه مامان خوشبختم مامان ملیکا خوشگله البته مامان دو تا نی نی هستم که یکیش هنوز تو وجودمه و با هر روز تکون خوردنش همه ی دنیا رو به من می ده راستی مامانی روز مادر میخوای برام چی هدیه بگیری؟دیروز ازت پرسیدم وقتی بزرگ شدی واسه مامان کادو می خری اولش گفتی نه ولی بعدش گفتی واست پفک می خرم و البته می دونم الان پفک رو خیلی بیشتر از من دوست داری واسه همین فهمیدم منو خیلی دوست داری   البه بابایی عزیز حسابی ما رو سورپرایز کرد ولی از ملیکا جونم هم قبوله ایشالله سالهای بعد خودتو بابایی با هم سورپرایزم میکنین ولی جدای از اینها همین که تو و بابایی گل رو دارم برام بهترین هدیه است داشتن شما برام از هزار تا ...
31 فروردين 1393

عید 93

سلام بچه هایه گلم دختر نازم نی نی عسلم سلام علت این همه تاخیرم یه مسافرت یکدفعه ای شد که خیلی هم خوب بود هم واسه من و هم واسه ملیکا خانم امسال اصلا قصد مسافرت نداشتیم مخصوصا از وقتی که اومدی به این شهر و تازه مسقر شدیم نمی خواستیم جایی بریم و من در تکاپویه اماده کردن سفره عید و تدارک عید بودم مامان اینا به همراه خاله سمانه و دایی مرتضی می خواستن برن کرج واسه عقد دختر داییم منم دوست داشتم برم ولی کار همسرم اجازه نمی داد که بریم نزدیک هایه سال تحویل بود که تنها با ملیکا تو خونه نشسته بودیم و بابایی سر کار بود هی خاله سمانه و مامان جون زنگ می زدم که باهاشون برم ولی من با وجود ملیکا و بارداریم نمی خواستم تنها و بدون همسرم برم و می گفتم ن...
21 فروردين 1393
1