ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

ملیکایه دو سال و نیمه

سلام دوستان همیشه همرا هم این روزا همه چی عوض شده اتفاقات حوبی واسه من و زندگیم افتاده که یکی از اونها خانه جدید هست و یه خبر خوب دیگه که سر فرصت بهتون می گم این روزها تو خونه جدید ملیکا حسابی از پله ها بالا و پاییین می ره و کلی شیطونی می کنه حیلی ناز حرف می زنه و خیلی خورذنی شده شعری که می خونه  :حسنی نگو بلــــــــــــــــــــــــــــــا بگو تمبل تمبلــــــــــــــــــــــــا بگو مویه بلند اخ و اخ و اخ ناخن بلند اخـــــــــــ خ نه قلقلی نه ففی نه مرغ کاکایویی هیچ کپ رفیگ نبود تنها نیشیسته سه پایه سایه باباش میای حموم نه نیمیام موهات شونه کنی نه نمیام  نه نیمیام همه شعر هایی که بهش یاد دادم اولش رو غلط غلوط می خونه...
26 آذر 1392

دخترکم دوستت دارم

دخترم ملیسا ! خواستم این نامه رو با این جمله شروع کنم که دلم گرفته.اما همینکه نوشتن رو با نام زیبای تو شروع کردم دیدم که دیگه دلم گرفته نیست.نمیدونم چه معجزه ایه در نوشتن برای تو که به اندازه پرواز پری سبکبال بر دست باد, منو سبک میکنه.حتی اگه فقط نام تورو بنویسم. دخترمهربان من! تورو دوست دارم همین حالا که با یک دست این نامه رو مینویسم و دست دیگرم در دستان گرم و لطیف توست, همین حالا که با دستان کوچکت دست منو محکم گرفتی و بره ناقلا برنامه مورد علاقتو تماشا میکنی. همین حالا که بهم میگی:" مامان چرا دستت سرده؟" و من میگم :"با دست گرمت دستمو گرم کن" و تو محکمتر دستمو میگیری. همین حالا که لاک قرمز روی ناخن دستتو بهم نشون میدی...
12 آذر 1392
1